یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در ره عشق به دنبال اثبات مباش

در ره عشق به دنبال اثبات مباش
در هیچ به دنبال مکان مباش
من را ز خود دور کن
چو از دوریم شاد باش
فقط شاد باش
اندرون مزه سیب پیرو قانون مباش
دخیل سراب مباش
شایق ادراک و شاهد دریافت باش
ای معنا، ای منطق
میان واژه به دنبال باده باش
کیفی در ظاهر نیست
باطن ساز باش
به عشق و امید ملوان
باد باش، بادبان باش
من مباش و خودت باش
اصلاً من خراب
تو هوشیار باش
گویی ره مستان هست
دیوان سرا
تو خواهی باش
و نمی خواهی مباش


رضا فریدونی

حوضی ساخته ام

حوضی ساخته ام
ودر او گل نیلوفری کاشته ام

آسمان آبی ، من و نیلوفرآبی در حوض
قاب عکسی زیباست

هستی به تائید به پا خواسته است
ناهید به تحسین غزل می خواند

اله اله آسمان را به زمین آوردی

مرضیه پورجمالی

در آسمان چشمان

در آسمان چشمان

ستاره ها زمین گیر

دریای آن دو چشمان
لبریز از صدف ها

جنگل شده که مژگان
سد صدف ، موج گیر

وای از صدای چشمک
هم چون صدف به آغاز
دل می برد به آواز


رضا شاه شرقی

در باغ گُلی بودی و من چیدمت

در باغ گُلی بودی و من چیدمت
آوردم و در دل
به خاکت کردم،
ای که در اشعار خود میخواندمت
حال در دل دارمت،
عشقِ شور انگیزِ من
ای کعبهء گمشدگان
قبله گاه مؤمنان،
از برای دلِ خویش میخواهمت


مسلم اکبری ازندریانی

بیهوده نمی بارد

بیهوده نمی بارد
باران
نام ها را
محو می کند
از سنگ ها


علی بارانی

چشم بر آسمان داردباغبان نان ز باران میخورد

چشم بر آسمان داردباغبان نان ز باران میخورد
دستی بر شخم ودعا غصه بر زمین وبیابان میخورد
مادر هر روز چاشت پدر را پیچیده در بقچه ای
بهر کشاورز لقمه ای نان وپنیر آورده جوش مهمان میخورد
گاومان هم با حس خود داند بارانی نیست
گوشه ای کز کرده انگار آدامس خروسان میخورد
بالداران بر شاخه های خشک بر گریزان خزان
در پی دانه ای هر جا جولان میخورد
گر که بارانی نبارد بر زمین کاشتۀ تشنه مان
بذر های گندم وجو را موران ومرغان میخورد

عبدالمجید پرهیز کار

من و تو تکثیر یک رویاییم

من و تو تکثیر یک رویاییم
در انقراضِ خاطره ها
در نفرینِ این شب سرگردانیم
زمستانیم
لبریزِ غمبادی سپید
در بی اعتنایی ها
دیگر نمی باریم

نیلوفر تیر