یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

از من چه دیده ای بگو کز من بریده ای؟

از من چه دیده ای بگو کز من بریده ای؟
دیوانه ی این شهرم ،با من چه کرده ای؟
لیلا بدم عاشق روی ماهت شدم ، بگو
دیوانه تر از من کسی آیا تو دیده ای؟
از من گذشتی و بگذاشتیم به حال خود
با تو چه کرده ام کز من دوری گزیده ای؟
چون باد میگذری از مقابلم و انگار نه انگار
اشکم به رهت روانه است، نگو ندیده ای
دستم به دامنت نمی رسد ای ماه بلند
از شاعر دیوانه ات ، بگو، چرا رمیده ای؟


شعله ملکی

آینه پاییدنت را دوست می‌دارم

آینه پاییدنت را دوست می‌دارم
با اخم و غم خندیدنت را دوست می‌دارم

وقتی که می‌رنجی به من چیزی نمی‌گویی
حتی همین رنجیدنت را دوست می‌دارم

محکم در آغوشم بگیر و غرق بوسه‌م کن
این قدرت بوسیدنت را دوست می‌دارم

این گل اگر بوییدنی شد از وجود توست
من را بچین، بوییدنت را دوست می‌دارم

گیسو پریشان کن بیا باران که می‌بارد
این جا پریشان دیدنت را دوست می‌دارم

حمیده نوروزی مصیر

باشه باشه کار خوبی میکنی اخمو شدی

باشه باشه کار خوبی میکنی اخمو شدی
هی هی از من قهر کرده بد دل و قهرو شدی
شانه شانه تا تو را دیدم کنار دیگری
گوشه گوشه میجوم ناخن که مال او شدی
فکر اینکه بعد من بهتر شود حال دلت
خوب خوبم می کند در سینه ام دارو شدی
پرده‌ ای در خانه‌ ی ما نیست تا پنهان کند
فتنه فتنه آنکه پیشم یاغی و پررو شدی
در تنم چیزی نمانده، ظاهرآ نوشیده ای

قطره‌ قطره خون من را زامبی و زالو شدی
این که فکر دیگری غیر از تو در من مانده است
تکه تکه از سرت بیرون نما شکو شدی
روز و شبهای بلندی رفته از کردار تو
صحنه صحنه پیش رویم بگذرد بدخو شدی
ای سعید از پرده داری هیچکس رسوا نشد
هرچه هرچه می‌شود یادت بماند هو شدی

سعید آریا

از دل کوچه ی غمت هر شب عبور میکنم

از دل کوچه ی غمت هر شب عبور میکنم
خاطره های با تو را بی تو مرور میکنم

بدون تو تا به کجا حسرت و آه از دلم
میکشم و یاد تو ای سنگ صبور میکنم!

رفته ای از نظر ولی در دل من تو تا ابد
عجیب مانده ای و من حس حضور میکنم


تمام آرزوی من دوباره دیدنت ولی
دیدن تو به خواب هم،.. چه فکر دور میکنم

حاصل دلتنگی من، در دل و یاد من بمان
تا که تو در دل منی حس غرور میکنم


احمدرضا کاظمی

به نام آن که هست عشق و جانم

به نام آن که هست عشق و جانم
که جز او نیست نامی در روانم

به نام آن قلم دار توانا
نگاریست آینده، آن بی عیب دانا

دوزخ و رضوان همی از اویند
ملکان هیچند و لَنگ ایمایی از اویند

لا شیء إلا عظمة الله
نیکوست بجوییم از او گذرگاه

نشود از یزدان هیچ وصفی
بسی یادش ملهمیست بر هر دردی

علی جمال پور

هرسایه از او در دل من خانه می‌کند

هرسایه از او در دل من خانه می‌کند
گویاکه سایه ها به دلم لانه  می‌کند
شاهزاده عشقم و پرنسس میشوی
زلف تو را  چه  کسی شانه می کند
زیباست جمال تو ای  نازنین بهشت
من ناز تو میکشم و دل دانه می‌کند
شادی به چه آید که نیستی در برم
افلاک میروم برای چه هانه  میکند

امروز که برای تو جان  میدهم  بدان
از جعفری مپرس سپیده قانه میکند

علی جعفری