یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نیامدنش را باور نمی‌کنم

نیامدنش را باور نمی‌کنم

غیر ممکن است او نیامده باشد

حتماً، حالا

زیر باران مانده است

و ناامید و خسته

در خیابان‌ها قدم می‌زند

من به باز بودنِ درها مشکوکم


رسول یونان

تو

تو
مثل خنده ی گل ،
مثل خواب پروانه
تو
مثل آن چه که نا گفتنی است ، زیبایی
چگونه سیر شود چشمم از تماشایت ؟
که جاودانه ترین
لحظه ی تماشایی


حسین_منزوی

پُر شد از عطرت فضای خانه‌ام

پُر شد از عطرت
فضای خانه‌ام

ماهِ بی تکرار من
یادت بخیر ...


سید حسین رضویان

​ من بچه بودم

من بچه بودم
نه حرکتی
نه دلهره‌ای
نه رویایی
من فقط بلد بودم
کوچک باشم
و در آوازهای مادرم پنهان بشوم...


نه حرکتی
نه دلهره‌ای
نه رویایی
من فقط بلد بودم
کوچک باشم
و در آوازهای مادرم پنهان بشوم...

در زندگی، لحظه هایی است ،که ما دچارش می‌شویم...

در زندگی، لحظه هایی است ،که ما دچارش می‌شویم...
تداعی یک خاطره در ذهن...
سکوتِ ممتدِ یک صدا..
و اما، بی رحم ترین نوعش، یادی که از چشمها جاری می شود...

روزهای خوبی نبود

‏روزهاىِ خوبى نبود،
امّا من در همان روزهاى سخت هم
تو را دوست داشتم.


"جاهد ظریف اوغلو"

بگویم زخم‌ام آن‌قدر عمیق شده

برای تو چه بگویم؟
‏بگویم زخم‌ام آن‌قدر عمیق شده
که می‌توان در آن درختی کاشت؟‏
بگویم غمینگم و مرگ کاری نمی‌کند؟

"‏غلامرضا بروسان"