یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بهت یک نصیحت می‌کنم؛

بهت یک نصیحت می‌کنم؛
شایدم یک وصیّت!

«آن چیست؟»

«روزشماری مکن! حتّی اگر فکر می‌ کنی در مهلکه افتاده ‌ای روزشماری مکن! حالا هم لحظه‌ شماری مکن!
شب نمی‌تواند تمام نشود...
طبیعت شب آن است که برود رو به صبح...
نمی‌تواند یک‌جا بماند.
مجبور است بگذرد...
اما وقتی تو ذهنت را اسیر گذر لحظه‌ها کنی، خودت گذر لحظه‌ها را سنگین و سنگین‌تر می‌کنی؛
بگذار شب هم راه خودش را برود.»

محمود_دولت_آبادی

رسیده که باشی

رسیده که باشی

طعم‌ات اشتهای خاک را باز می‌کند

نارس هم ـ فرقی نمی‌کند

تنها بی‌اشتها جویده می‌شوی


محمد علی بهمنی

مرا انتظاری چنین نبود از تیغه های زندگی

مرا انتظاری چنین نبود از تیغه های زندگی
لیک
در میان تکه های خویش دنبال تو می گردم

شایان_منصوری

نافرمانی

زمانی که حوا سیب ممنوع را چید ،
" گناه " پدید نیامد ؛
آن روز قدرتی باشکوه زاده شد که به آن می گویند " نافرمانی ".

تو سرزمینِ منی

تو سرزمینِ منی
صورت و دست های کوچکت،
صدایت، من آنجا متولد شده‌ام،
و همان‌ جا می میرم...

تو کشته شدی

تو کشته شدی
و ناچار بودی از رویایت دست بکشی
خبر مرگت را
چون شاخه یِ پر شکوفه یِ گیلاس
آوردند گذاشتند وسط حیاط...

تو به بوی غزل و قافیه ، آمیخته ای !

تو به بوی غزل و قافیه ، آمیخته ای !
به خدا حال مرا ،خوب به هم ریخته ای

آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری !
بی سبب نیست،که در کنج دلم جا داری !