یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در جنگل شعر,

در جنگل شعر,
پروانه ی فکر
بال زنان دور می شود
از لحظه ی کمین روباه,
و شکار کبوتر آزادی.


مهدی بابایی

می‌رقصم نت به نت می‌رقصم

می‌رقصم
نت به نت می‌رقصم
نرم و سیال
تمام خطوط را
منحنی‌ها
پیچ و تاب رنگ‌ها
جاری نورها
در نقوش معماری
در نقاشی مینیاتور
می‌رقصم
آن‌قدر که ذوب می‌شوم
در رقص نقاشی!


شبنم حکیم هاشمی

چون‌ موج پریشانم و از خویش برستم

چون‌ موج پریشانم و از خویش برستم
من منتظر ساحلی از عشق نشستم

افسوس دلم باز که در بند رهایی ست!
از حجم قفس تنگ, دگرباره گسستم

چون سرخی سیبی ست معمای تو عاشق
بر پا شده آشوب دلم را به تو بستم


آشوب ملیحی ست, به دل ولوله برپاست
چون دانه ی اسپند که از داغ تو جَستم

امروز معاد است, که از خواب تو خیزم
کز محشر کبرای تو ای دوست چه مستم

مصطفی ملکی

بی سر و سامان تو و در پی سامان توام

بی سر و سامان تو و در پی سامان توام
در طلب وصل تو و زار و پریشان توام
از تو جفا بدیده ام با تو وفا همی کنم
جرم منست عاشقی و از تو گله نمی کنم
روی تو چون کعبه ی من,چشم تو آیینه ی من
رحم کن ای ماه صفت بر دل شوریده ی من

شعله ملکی

عطر دستانت تب خیره سری برداشته

عطر دستانت تب خیره سری برداشته
رهزن چشمت دل از غارتگری برداشته

این نبرد نابرابر سهم من از عشق نیست
شاه چشمانت سپاه و لشکری برداشته....

زخم خوردم, خم به ابرویم نیاوردم ولی
خنجر عاشق کشت گویا سری برداشته!

ماهِ پشت ابر را می بینم و انگار که
ابر روی بارش از بغض تری برداشته

رد شدی از مجلس بیچارگان و دست ها
زخم تیغی با ترنج دیگری برداشته

چون کبوتر می شوم روزی برای دیدنت
بال پروازم به سوی تو پری برداشته...

می روم تا در خیالات خودم رامم شوی
آهوی چشم تو دور دلبری برداشته....

معصومه بیرانوند

نشسته‌ام در کنج رویاهایم

نشسته‌ام در کنج رویاهایم
اینجا همه چیز زیباست
لبخند ها پر از عشق
قلب ها پر از نور
دستها گرم
و آغوش ها مهربان
جای شکرش باقیست
جانِ مان را به جرم بافتنِ خیال نمیگیرند
لااقل میشود دل به رویا خوش کرد
و امید داشت
در این هوای غریب بی امید
نفس کشیدن ممکن نبود


شادی چلوچی