یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

۵۹

دیر آمدی
کمی تغییر کرده ام
.
.برای شناختنم عکسم را مچاله کن !

۵۸

اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه برده ایم
در امتداد راهرویی کوتاه
در یک کتابخانه ی کوچک فرقی نمی کند
امروز هم
ما هر چه بوده ایم...همانیم
ما باز می توانیم
هر روز ناگهان متولد شویم
ما همزاد عاشقان جهانیم... 

 

۵۷

انسانم !

ساکت ، چون درخت سیب !

گسترده ، چون مزرعه ی یونجه !

و بارور ، چون خوشه ی بلوط !

به جز خداوند ،

چه کسی شایسته ی پرستش من خواهد بود ؟!

از : حسین پناهی

۵۶

چیزی در دلم تکان می خورد

پلک هایم را که می بندم

از چشم هایم می غلطد

دست هایم خیس میشود

آسمان حرف هایم را به باران سپرده است

۵۵

کافه چی  

قهوه ام را شیرین کن  

آن روزهاکه تلخ می خوردم  

روزگارم شیرین بود 

۵۴

کاش دستان خدا پیدا بود 

تا در آن وقت که بی حوصله وتنهایی 

ودلت از غم دنیا مملو 

بزنی تکیه برآن 

وبخندی به همه رنج جهان