یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

انگار یک نفر هست

انگار یک نفر هست
که اصلا نیست
انگار عده ای هستند
که نمی آیند
شاید
کسی در چشم من است
که رفته از چشمم
نمی دانم ...

#بیژن_نجدی

باران که شدى مپرس ، این خانه‌ی‌ کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه‌ یکیست
باران که شدى، پیاله‌ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه‌ یکیست
باران! تو که از پیش خدا مى‌آیی
توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست
بر درگه او چونکه بیفتند به خاک
شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست
با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره‌ى مستانه یکیست
این بى‌خردان، خویش، خدا مى‌دانند
اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه یکیست
گر درک کنى خودت خدا را بینى
درکش نکنى , کعبه و بتخانه یکیست
شاعر : 
مهدی مختاری

عشق یک بازتاب است.

عشق یک بازتاب است.ابتدا باید آن را به
دیگران بدهید نمی توانید از دیگران چیزی را
دریافت کنید که خودتان آنرا ندارید.

شب تا سحر من بودم و لالای باران

شب تا سحر من بودم و لالای باران
اما نمی دانم چرا خوابم نمی برد
غوغای پندار نمی بردم
غوغای پندارم نمی مرد
غمگین و دلسرد
روحم همه رنج
جان همه درد
آهنگ باران دیو اندوه مرا بیدار می کرد
چشمان تبدارم نمی خفت
افسانه گوی ناودان باد شبگرد
از بوی میخک های باران خورده سرمست
سر می کشید از بام و از در
گاهی صدای بوسه اش می آمد از باغ
گاهی شراب خنده اش در کوچه می ریخت
گه پای می کوبید روی دامن
کوه
گه دست می افشاند روی سینه دشت
آسوده می رقصید و می خندید و میگشت
شب تا سحر من بودم و لالای باران

فریدون مشیری

چشم هایت فصل چیدن ست

چشم هایت

فصل چیدن ست 

چیدن رؤیاهائی 

که در دلم کاشته ام 



پرویز صادقی

آنقدر از تو خواهم نوشت

آنقدر از تو خواهم نوشت
که جنسِ نوشته هایم
پولکی شود ..
خوش به حالِ من
چقدر دوستت دارم ...

به خاطر آوردنت را دوست دارم ...

به خاطر آوردنت را

دوست دارم ...

چه زیبا

مرا از هم می پاشی!

 

"ناظم حکمت"

ترجمه: حسین اسمعیل زاده

به سر شد عمر و یک دم سر نشد بی دوست

به سر شد عمر و یک دم سر نشد بی دوست
که غایب بود و هر جا هست دل با اوست

 

"الهام ملک  محمدی"