ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
دنیا را حبس کرده ای
زیر پلک های کبود و
پشت خاکریز نگاه دنباله دارت؛
عزیز من تو چه می دانی؟
چگونه روزگارم را
مثل رنگ چشمانت
سیاه کرده ای
که هرشب در برابر
هجوم آتشِ مژگانت
میان آغوشِ گُل های اقاقیِ پیراهن اَت
واژه های شعر من همچون سربازان اسیر
خلع سلاح می شدند!
مرتضی سنجری
یار
هی یار، یار!
این جا اگر چه گاه
گل به زمستانِ خسته خار میشود،
این جا اگر چه روز
گاه چون شب تار میشود،
اما بهار میشود.
من دیدهام که میگویم!
+سیدعلی صالحی
بی آنکه بوی تو را بشنوم
ریشههای سیاهم
در تاریکی بیدار میشوند
فریاد میزنند:
بهار، بهار...
شاخههای درختم من!
به آمدنت معتادم...
شمس لنگرودی
تنیده پیچکی
بر پیچ تنم
به هرم نفس هات
صدا بزن
گل اسمم را
تا شوم
بی تاب اصوات
فرشته_پورمیرزایی
تو را باید کمی بیشتر دوست داشت
کمی بیشتر از یک همراه
کمی بیشتر از یک همسفر
کمی بیشتر از یک آشنای ناشناس!
تو را باید...
اندازه تمام دلشورههایت
اندازه اعتماد کردنت
تو را باید با تمام حرفهایی که در چشمانت موج میزند
با تمام رازهایی که در سینه داری دوست داشت.
علی_سلطانی