یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

حتی نمانده است برایم بهانه ای

حتی نمانده است برایم بهانه ای

دنبال من نگرد که دیگر نشانه ای...

چیزی نداشتم به جز این ها که برده ام

آیینه در نگاهم و در دست شانه ای

از حال و روز عاشقی ام بیشتر نپرس

با عشق مدتی ست ندارم میانه ای

هی ذره ذره می خورد از تو مرا غمی

افتاده است در دل من موریانه ای

یک روز می گذاری از این شهر می روی

چون ماهی رها شده در رودخانه ای

یک روز می رسد که تو هم خسته می شوی

اما پناه خستگی ات نیست شانه ای

یک روز می رسد که بفهمی نداشتند

این خنده های تلخ کم از تازیانه ای

شاید تو هم شبیه من از خود ببریّ و -

دیگر برای رفتن از این شهر مانعی...

*

جبران همیشه راه به جایی نمی برد

دنبال من نگرد که دیگر نشانه ای...

جنگل سبز چشمانت

جنگل سبز چشمانت
هیاهوی آهوی چموشی را به دستم داد،
تا ورق ورق از تو بنویسم...
و در بیشه زار آغوشت
سرمست از شهد لبانت،
بغل بغل واژه های معطر عشق را،
بچینم... به پایت ریزم
و تاجی از میخک های احساس،
بر پیچکِ زلف مُشکینت بگذارم
وه! که چه تربناک می شود،
نبض سرانگشتانم از واژه ی "تو"


از: زهره طغیانی

قبلِ پاییز تو غایب بودی...


قبلِ پاییز تو غایب بودی...

بعدِ پاییز تو غایب بودی

همه جا کافه‌نشینی کردم...
آن‌ورِ میز تو غایب بودی
آن طرف‌تر نمِ باران هم بود...
سرفه‌ی خشکِ درختان هم بود
ساعتِ خیره‌ی میدان هم بود...
چشمِ بد دور،دو فنجان هم بود
آن‌ورِ میز تو غایب بودی...

افکارمنفی

شما هرگز
یک دزد را به
خانه تان دعوت
نمی کنید پس چرا
اجازه میدهید افکاری
که شادی شما را میدزدند

در ذهنتان سکنی گزینند ... ؟

چارلی چاپلین

گفته بودی که چرا محو تماشای منی

گفته بودی که چرا محو تماشای منی
و آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که زدستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی

"فریدون مشیری"

چه تکراری از این خوشتر

چه تکراری از این خوشتر

بگویم من " دوستت دارم "

لبت را تو بخندانی

بگـویی من کمی بیشتــر

#سمیه_نادی

تنهایم

تنهایم

شبیه مهاجرانی که در غربت

دیوار سفارت کشورشان را در آغوش می گیرند