یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دست یخ زده‌ات را

دست یخ زده‌ات را
با دو دستم گرفتم
هوا سرد نیست
خورشید
بی‌رحم شده است!


علیرضا ایمانی فر

به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ

به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ

ز هجر دائمی ایمن ز وصل جاودان فارغ

بلند و پست و هجر و وصل یکسان ساخته بر خود

ورای نور و ظلمت از زمین و آسمان فارغ

سخن را شسته دفتر بر سر آب فراموشی

چو گل از پای تا سر گوش اما از زبان فارغ

کمان را زه بریده، تیر را پیکان و پرکنده

سپر افکنده خود را کرده از تیر وکمان فارغ

عجب مرغی نه جایی در قفس نی از قفس بیرون

ز دام و دانه و پروازگاه و آشیان فارغ

برون از مردن و از زیستن بس بلعجب جایی

که آنجا می‌توان بودن ز ننگ جسم و جان فارغ

به شکلی بند و خرسندی به نامی تابه کی وحشی

بیا تا در نوردم گردم از نام و نشان فارغ

من برای دل تو

من برای دل تو
قصه را تا به آخر خواندم
باورِ این قصه غصه دارم می کند...!

فروغ_گودرزی

خاموشی را خواستم امتحان کنم

خاموشی را خواستم امتحان کنم
روشنایی را پیدا نکردم!

غلامحسین افراس

قدرت لبخندت

قدرت لبخندت

و رایحهٔ بی رحم چشمانت

خانه را

از احساس شیرینی پر می کند

که من

هیچ کجای زمان حال نیستم

پرویز صادقی