یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دیوار خانه ی تو اگر کوتاه تر بود

دیوار خانه ی تو اگر کوتاه تر بود

دزد می شدم

می آمدم پاورچین پاورچین

کفش هایت را تمیز می کردم

اتاقت را رفت و روب

لباس هایت را جا به جا

صبحانه ات را آماده ...

بعد

دست هایت را غرق بوسه می کردم و

به جای همه ی دزد های مجنون

نشانی ام را می گذاشتم و

می رفتم

من اگر دزد بودم

آه

دیوار خانه ی تو اگر کوتاه تر بود


مسعود امینی

روزنامه وقتی مچاله می شود

روزنامه وقتی مچاله می شود

شیشه ای تمیز خواهد شد

در انتهای سال

تبریک و تسلیت

حوادث و اخبار

در هم فرو می روند،

کسی آیا از آن گمشده که آگهی شده بود

خبر دارد ؟!
| الینا نریمان |

مراعات النظیری شد میان چشم وابرویت

مراعات النظیری شد میان چشم وابرویت

شراب کهنه میخواهم از آن لبخند جادویت

توخوب مطلقی، قلبت پراز اعجاز روییدن

تمام حس و حال من ،فدای خُلق نیکویت

بیا تا واژه های من هوای تازه ای گیرد

که هردم می تَراوَد از شب احساسِ من بویت

"چه گفتی موقع رفتن،شقایق زار میگرید”

شده پژمرده و تنها نشسته بر سر کویت

بیابنشین که من حرفِ دلت راخوب میدانم

که من را مبتلا کرده کلامِ نغز و دلجویت

دلم هرشب به این امید با تقدیر میجنگد

که فردا وقت بیداری، ببیند”هاله”ی رویت


(هاله محمودی)

کسی چه می‌داند؟

کسی چه می‌داند؟ اصلا مقصودتان چیست که آدم آخرش می‌میرد؟
شاید انسان صد حس داشته باشد که در موقع مرگ، فقط پنج حس آشنا

و معروفش از بین برود و نود و پنج حس دیگرش زنده بماند...


سیمین دانشور

بی قرارت چو شدم رفتی و یارم نشدی

بی قرارت چو شدم رفتی و یارم نشدی

شادی خاطر اندوه گزارم نشدی

تا ز دامان شبم صبح قیامت ندمید

با که گویم که چراغ شب تارم نشدی

صدف خالی افتاده به ساحل بودم

چون گهر زینت آغوش و کنارم نشدی

بوته ی خار کویرم همه تن دست نیاز

برق سوزان شو اگر ابر بهارم نشدی

از جنون بایدم امروز گشایش طلبید

که تو ای عقل به جز مشکل کارم نشدی


((شفیعی کدکنی))