یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پیکر شعرهایم را ورق می زنم

پیکر شعرهایم را ورق می زنم
که جای خراش قلم را
پلک های ابریشم گونه اَت درمان می کند،
آه..،
تو نمی دانی؟

چه روزگاری بر من گذشت
که با عطر شقایق زُلف پریشانت
عاشق شعر و موج موهایت شدم،
نه کاوه ام نه آهنگر
اما سالهاست..،
چشمانت همچون خشم ضحاک
تنور آتش دلم را می خروشد،
انگار..،
کمان اَبروهای هلالی اَت
عصیان تند نگاهت را پنهان کرده
میان واژه های خونین جا مانده در گلویم؛
و بر تنِ جام شوکران لب هایم
روی گونه های سُرخ اَت
هزاران درخت انار روئیده!

مرتضی سنجری

من در بستر رویا تو

من در بستر رویا تو
حتی گرسنه هم
به خواب زمستان خواهم رفت

فخرالدین مرادی کیا

دختری که چشمانش را میبندد

دختری که چشمانش را میبندد

انگشتان ظریف اش

روی سینه گره می اندازد

میان دم و باز دم هایش لبخند میزند

شیرین عقل نیست

او فقط...

در آغوش کشیدنت را تمرین میکند!


 علی سلطانی

کاش نیش وکنایه چون پند و نصیحت بی اثر بود

کاش
نیش وکنایه
چون
پند و نصیحت
بی اثر بود
و
جان از
تلخ کینه
بی خبربود
درآن وادی
که
عقل فرمانرواست
تدبیر توطئه
در به در بود
آسانی نیست
درمملکت عشق
کاش دل
از سنگ
سنگ تر بود.


پرشنگ بابایی