یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

عطر دستانت تب خیره سری برداشته

عطر دستانت تب خیره سری برداشته
رهزن چشمت دل از غارتگری برداشته

این نبرد نابرابر سهم من از عشق نیست
شاه چشمانت سپاه و لشکری برداشته....

زخم خوردم, خم به ابرویم نیاوردم ولی
خنجر عاشق کشت گویا سری برداشته!

ماهِ پشت ابر را می بینم و انگار که
ابر روی بارش از بغض تری برداشته

رد شدی از مجلس بیچارگان و دست ها
زخم تیغی با ترنج دیگری برداشته

چون کبوتر می شوم روزی برای دیدنت
بال پروازم به سوی تو پری برداشته...

می روم تا در خیالات خودم رامم شوی
آهوی چشم تو دور دلبری برداشته....

معصومه بیرانوند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد