یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کوچ باید کرد

کوچ باید کرد
از این دلتنگی سرد وغریب
از همه نامردمان سخت قلب،واقعا عجیب
رو به ییلاقی بیاید رفت باشند مهربان
بی‌خبر از حال و احوال تمام این جهان
کوچ باید کرد
اینجا خانه ای آباد نیست
هیچ قلبی مونس و غمخوار این گرداب نیست
کوچ باید کرد.....

فهیمه روشن ضمیر

آسمان از یاد چشمان تو بارانی شدست

آسمان از یاد چشمان تو بارانی شدست
شاید او هم مثل من دلتنگ دیدار تو است
شاید او هم مثل من باور ندارد رفته ای
با تن خیس خود هر شب او صدایت میکند
من جنونت را به ابر دادم هوا باران گرفت
زیر رگبار تنت من خیس ایمان میشوم
با من از تاریکیه موی پریشانت مگو
با تو من عاشق ترین دیوانه ی شهر میشوم
پیچ و تاب شال سبزت کوچه باغی آشناست
ترکمن بانوی مشکین چشم هر شعر و خیال
با من از صحرای گرم هرم آغوشت مگو
من سرابی از تو را هر شب به بالین میبرم
یال اسبان خیالت یکه تازی میکند
زیر رگباری که طعمه خیس لب های تو داشت
با من از بی رحمیه زندان چشمانت مگو
من به زنجیر نگاهت سالهاست خو کرده ام

نیما ولی زاده

می‌نویسم، از دلتنگی هایم

می‌نویسم، از دلتنگی هایم
می‌نویسم از اشک های خشکیده ام
می‌نویسم از گونه تر و چشمان بارانی ام
بر آن برگه کاهی می‌نویسم، از تو
از منِ بی تو در این میخانه
مست و خراباتی و گریان
اما، تو جوابم را نده
نامه نگاری مکن برایم
نمیخواهم دیگر
ردی از تو،
بر گوشه قلبم، جا گیرد...

مارال کناررودی

یک نفرخوب کند احوالم

یک نفرخوب کند احوالم
که گره خورده به امیال خیال !
یابرقص آورداین حال پریشان شده ام
وکمی کوک کند سازدلم
تارها گردم ازاین غصه وغمهای زیاد
روزوشب چشم به دردوخته ام
یا ازپنجره برکوچه نظر میدوزم

که بیایدومرامست نگاهش بکند
غافل ازتنهایی، واین سایه ی شوم
مثل بختک ، شده مونس من
تاتورفتی نفسم حبس شده عمق گلو
وسکوتی که درسینه جا خوش کرده
چون فقط عشق تورا میطلبد
تاازاین مخمصه آزادشود
مثل دیوانه پاروبزنم، دریای جنون !
شهرخالی شده دنبال تومیگردم من !


کریم لقمانی

السلام علیک یا صاحب الزمان

اللهم عجل لولیک الفرج
                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد

چه رویای خوش امّا محالی دارند

چه رویای خوش
امّا محالی دارند
لحظه هایی که
فکر می کنند ندارمت..!

و چه غمگنانه
برای دلم
سوگواره ی عشق
می خوانند به اندوه بسیار...!

چه کوته فکرن!
آن ها که
دلشان به رحم می آید..
که من کنار تو نیستم
و برایم اشک فراق می ریزند

همه ی آنها غافلند
از اینکه
هر ثانیه ام
مست نگاه تو
و هر لحظه ی زندگی ام
با عشق تو می گذرد.


مریم ابراهیمی

بپرس هرچه ندانی ز اهل عمل

بپرس هرچه ندانی ز اهل عمل
که راهگشای تو باشد نصایح او


با بزرگان گر که هم راه شوی
تو بگیری صفات نیک از او


بهرام معینی