یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گل های کاشی دلم شکوفاست

گل های کاشی دلم
شکوفاست
با یاد هر روزه ات
خوش به حال شعرهایم
که مطلعش
روشن می شود
به خورشید نگاهت
و پایانش
نقشی زیباست
از غنچه ی لبخندت


مریم ابراهیمی

گنجشکان سرگردان واژه

گنجشکان سرگردان واژه
دانه می چینند
از پنجره ی خیالت
آیه های بارانی اشک هایم
خبر از
نبودنت دارد
که چون رگبار بهاری
گاه و بیگاه
شیشه ی نازک احساسم را
خیس می کند
کدام انگشتت را
بر ساحل خستگی هایم
کشیدی
که پاک نمی کند
هیچ موج محبتی
جای خالیت را

مریم ابراهیمی

پیاله ی شعرهایم را

پیاله ی شعرهایم را
هر روز
پر می کنم
از شرابی سپید
می نوشم
واژه های عاشقی را
و مستانه
به خیالت
هجوم می برم


مریم ابراهیمی

چه رویای خوش امّا محالی دارند

چه رویای خوش
امّا محالی دارند
لحظه هایی که
فکر می کنند ندارمت..!

و چه غمگنانه
برای دلم
سوگواره ی عشق
می خوانند به اندوه بسیار...!

چه کوته فکرن!
آن ها که
دلشان به رحم می آید..
که من کنار تو نیستم
و برایم اشک فراق می ریزند

همه ی آنها غافلند
از اینکه
هر ثانیه ام
مست نگاه تو
و هر لحظه ی زندگی ام
با عشق تو می گذرد.


مریم ابراهیمی

مرا به خانه ات بخوان

مرا به خانه ات بخوان
زمزمه کن برایم قصیده ای از عشق
جرعه ای  شعر عاشقانه
مهمان کن گوشهایم را

فنجانی قهوه بنوشانم
از آرامش چشمانت
و از بی کرانی آغوش پر مهرت
به من هدیه کن آرامش دریا را

تکه های رویاهایم را
کنار هم بچین
و پازل عشق را سامان ده
به معماری زیبای دستانت

برایم بخند و قهقه سر بده
و از دیوانگی هایت سخن بگو

بنواز به داروی مهرت
زخم های کهنه و چرکینم را
که سالهاست ..!
محتاج دستان طبیبانه ی توست

بوسه های مستانه ات را
نثار لب‌هایم کن
تا مزه کنم
شیرینی شهد خواستنت را

چه قدر من کم توقع ام!!
می‌بینی جانم!...
از تمامی دنیا تنها تو را می‌خواهم
که غایت آمال منی

مریم ابراهیمی

چه رویای خوش امّا محالی دارند

چه رویای خوش
امّا محالی دارند
لحظه هایی که
فکر می کنند ندارمت..!

و چه غمگنانه
برای دلم
سوگواره ی عشق
می خوانند به اندوه بسیار...!

چه کوته فکرن!
آن ها که
دلشان به رحم می آید..
که من کنار تو نیستم
و برایم اشک فراق می ریزند

همه ی آنها غافلند
از اینکه
هر ثانیه ام
مست نگاه تو
و هر لحظه ی زندگی ام
با عشق تو می گذرد.


مریم ابراهیمی

با تو زیر باران

با تو
زیر باران
دست در دستت
مست و حیران می روم

گرچه راهش
سخت و ناهموار و بد
با تو امّا
شتابان می روم

من چه خوشبختم
که کنار توام
با تو تا
انتهای
این خیابان می روم.


مریم ابراهیمی

دردی که از تو دارم

دردی که از تو دارم
شیرین تر از نبات است
جانا که با تو بودن
زیباترین حیات است
صبحم به یاد چشمت
آغاز می شود یار
هر روز من به عشقت
پربار می شود یار
من مانده ام به یادت
هر روز و شب پریشان
تو هستی از من و دل
هم شکی و گریزان
ای عشق نابهنگام
من دارم دوست
بر ما نظر نما تا
چشمم شود روشن
بر روی همچو یوسف
من گشته ام زلیخا
آن روی دلربا را

مریم ابراهیمی