یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

زندگی ام را زمستانی کردی

زندگی ام را زمستانی کردی
سوزناک، غم آلود و سرد
رفتی و با صدای قدم هایت
زندگی را از من ربودی
من بی تو چه باید بکنم؟
در این دنیای آکنده از
آز و حسد... ؟
تا بودی پناه من بودی
حالا دیگر آغوش
و نفس های من سرد است


مارال کناررودی

برای یکبار هم که شده

برای یکبار هم که شده
به خودمان فکر کنیم
برای خودمان زندگی کنیم
لحظه های ارزشمند را قدر بدانیم
و از صعب العبورها عبور کنیم
با کمی لبخند، با کمی عشق...


مارال کناررودی

می‌دونی، داشتم فکر میکردم که

می‌دونی، داشتم فکر میکردم که من چه کار خوبی کردم که خدا تورو بهم هدیه داد 

یعنی اون کار چقدر میتونست خوب باشه که به عنوان پاداش بخواد تورو به من بده

تو معجزه من شدی،
شدی قایقی از نور تو اقیانوس تاریک زندگیم
شدی همون تک گل کوچولو تو زمین خشک و بی علف
شدی همون چشمه آب تو رودخونه ای که چندین ساله خشک شده
شدی همون لبخند روی لبی که سالهاست گریه کرده
شدی همون کسی که مهم نیست چقدر باهاش دعوا کردم و ازش دلخورم

 و میتونم همیشه بهش مثل بچه های دو ساله که به والدینشون پناه میبرن پناه ببرم

شدی همون کسی که همش دلم براش تنگ میشه
شدی همون حس خوشایند زمانی که با خستگی زیاد به سمت تختت میری
شدی حس دلپذیری که وقتی میبینی خوراکی مورد علاقه ت تو کابینته
اره، تو شدی تماااام حس های خوب دنیا برای من
و میدونم که اینا مال منن و کسی قرار نیست این حس هارو از من بگیره

مارال کناررودی

تو فقط نگاهم کن

تو فقط نگاهم کن
دوستت دارم هایم را
در جعبه چوبی کهنه
همان جعبه معروف
عاشقی‌مان به تو
هدیه می‌کنم
و چنان ضیافتی
برپامی‌کنم که خورشید
در نظر تو، کم بیاورد....


مارال کناررودی

دلم، بی‌قرارتر از همیشه

دلم، بی‌قرارتر از همیشه
آوایی درونم بیداد می‌کند
قرص ماه، تابان تر از همیشه
باد، زوزه کشان و رها
علف ها، پرسروصدا
جیرجیرک ها، نغمه خوان
و تو، تنها موج آرام این هیاهویی...

مارال کناررودی

با بارش هر بارانی

با بارش هر بارانی
با دیدن هر عاشقانه ای
با یک لیوان قهوه تلخ
یا حتی خواندن کتابی
و یا با تماشای هر لبخندی
مرا به یاد بیاور...
که جز تو و یاد تو
بهانه ای برای دلم ندارم...


مارال کناررودی

می‌نویسم، از دلتنگی هایم

می‌نویسم، از دلتنگی هایم
می‌نویسم از اشک های خشکیده ام
می‌نویسم از گونه تر و چشمان بارانی ام
بر آن برگه کاهی می‌نویسم، از تو
از منِ بی تو در این میخانه
مست و خراباتی و گریان
اما، تو جوابم را نده
نامه نگاری مکن برایم
نمیخواهم دیگر
ردی از تو،
بر گوشه قلبم، جا گیرد...

مارال کناررودی