یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

حالا دارَمت

حالا دارَمت
در ورق های نامرئی خاطرات
به تماشا گذاشتمت
تصویرِ بی چهره ی من
با تکه های مجهول
باز می چسبانمت
در تمامِ دنیاها دیدمت
هر بار در دستان تو
ماشه ی بی تفاوتی
یک اُمیدِ کال هم
تا همیشه در شریانِ من


نیلوفر تیر

من و تو تکثیر یک رویاییم

من و تو تکثیر یک رویاییم
در انقراضِ خاطره ها
در نفرینِ این شب سرگردانیم
زمستانیم
لبریزِ غمبادی سپید
در بی اعتنایی ها
دیگر نمی باریم

نیلوفر تیر

لغت ها

لغت ها
گریزان از چیدمان
مات نگاهم می کنند
صفحه خالی
ذهنم آلوده از گفتن
در من فریاد یک شاعر
دنیا خالی از شنیدن

نیلوفر تیر

شهر خواب اشباحِ بیدار

شهر خواب
اشباحِ بیدار
سراسیمه به دنبال آرامش می گردند
با چشمانی سرخ تر از آخرین تقلای آفتاب
در غروبی پرتکرار
در پی افکندن بلوایی می چرخند
گریزان از روز با زندگی قهر
شاید هم مطرود و در رنج
شب از ناگفته ها سرشار
ماجرای تازه ای دارد
داستان شهر تاریک و مردمان آلوده در تقصیر
سرنوشتی شوم خارج از تفسیر
محذوفانی از جامعه تبعید
نابخشودگانی بی وعده ی ترحیم
برزخی بی اِذنِ صور اسرافیل
راه بازگشتی نیست
امیّد بی معنا
بساط هیچ مهیا
چند زمستان دیگر را زنده اند این اشباح؟
وهم دزدیده نور دیدگان را
ماندن، اعتبارش به ساعت ها
چه کسی می داند، راز این داغخانه را


نیلوفر تیر