یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بگو به من نگارِ من چرا ز من جدا شدی

بگو به من نگارِ من چرا ز من جدا شدی
با منِ با وفا چرا یوسفِ بی وفا شدی

این دلِ من خانه‌ِی تو کلبه‌ِی احزانِ که شد؟
یوسفِ من جفا مکن چرا ز من رها شدی


من نشوم غافلِ تو فکرِ بغیر از تو کنم
مزن به جانِ من چرا بلای جان ما شدی

بگو به من که من کنم عیش نهان از نگهت
بعدِ نگه در نگهت به من بگو چه‌ها شدی

زین غمِ هجران نشود این منِ تنها دونفر
وفا به جان من بگو چرا چنین فنا شدی


امیر حسام دیناری

گردیده دیدنت بر دیده به حسرتم

گردیده دیدنت بر دیده به حسرتم
آئی به دیده نهی پای کوشیده به محنتم
باد موافق گذر کنی بر بوستان حضور
آور بوی پیراهنش که نا شنیده به حیرتم
کاشک به جای عزیز بود می عقاربی
هر چند پنهان نماند جرم دریده جامتم
جانا شنو سخن ناصح به گوش جان
کم شکوه کن میگذردشوریده به حالتم
آزرده شد آهی از دست روزگار ترسم
به چاه غم افکنند دوباره از حسیده به غربتم

عبدالمجید پرهیز کار

ناز معشوق دل‌آزار خریدن دارد

ناز معشوق دل‌آزار خریدن دارد
نازنینا دل ما شوق رسیدن دارد
یک سبو از  میِ ما نوش نما..
که سرم سودای ناز خریدن دارد
تو شدی نقطه  عالم و منم پرگارم
نشود خارج از این داریه کو کدامین دارد
لفظ اندوه،... من از قصه فراری دادم
تو بگو از چه بگویم که غماگین دارم
لال شو، لال زبانم که سرم باد رود
تو شوی شَّر و تو شور و شعر آهین دارم
مسلک بی خبران حین دو چشمت جاریست
ناز نورت که پس از فاصله ها نازِ پروین دارد.


تورج میرزایی

کجایی ای معنای حیات دلم پیر شد

کجایی ای معنای حیات دلم پیر شد
نبودی از زندگانی و عشق هم سیر شد
آن پروانه که هر دم بر گلی می نشست
چون روزگارش با تو بگذشت دلش اسیر شد

غرق تنعم در کثرت گل به بستان
ز فقدانت در روضه ی رضوان فقیر شد
می فروخت نور فلق به سرخی شفق
چونکه در حصر زمان بسته به زنجیر شد
دل آشوبه ی مدام در جامش می دادند
نسپرده سر ساکن به سرای تقدیر شد
دانست ز کجا آمد و به کجا رود
به عصیان آدمی عاقبت تفسیر شد

تورج امیری

دیگه وقتی نمونده

دیگه وقتی نمونده
بهار رسید از راه
نوروز آومده دوباره
فصل گل و بهاره
شکوفه ها واشدن
گلها خبر دار شدن
سفره هفت سین بیارید
سبزه وسنبل بگذارید
سفره به این قشنگی
گل‌های رنگی رنگی
عیده آومده بهاره
شادی برات میاره
همه را خبر دار کنید
سال نو را آغاز کنید

زهرا نمازخواجو،بیتا

باز ها در کوچه ها ؟

باز ها در کوچه ها ؟
ساز ها آوای غاز

گوش ها از پنجره
بادا دراز



بام ها پنچر ز پرچ
کام ها روزانه زرد
ناودان تعلیق خفاش را نشان

اینجا
غزل از خاطراتم ،
پاک

یا
دفتری گم کرده ام

پاداش دهم یابنده را
یاد آور آن گفته ها

رضا شاه شرقی

در باغ صنم سبوی دلشاد خوش است

در باغ صنم سبوی دلشاد خوش است
زین دار عیان جدایی از ریشه و بنیاد خوش است
من هر نفسم بوی خوش شیرین داشت
در دلاشوب تنم داغ یه فرهاد خوش است


محسن آهویی