یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کجایی ای معنای حیات دلم پیر شد

کجایی ای معنای حیات دلم پیر شد
نبودی از زندگانی و عشق هم سیر شد
آن پروانه که هر دم بر گلی می نشست
چون روزگارش با تو بگذشت دلش اسیر شد

غرق تنعم در کثرت گل به بستان
ز فقدانت در روضه ی رضوان فقیر شد
می فروخت نور فلق به سرخی شفق
چونکه در حصر زمان بسته به زنجیر شد
دل آشوبه ی مدام در جامش می دادند
نسپرده سر ساکن به سرای تقدیر شد
دانست ز کجا آمد و به کجا رود
به عصیان آدمی عاقبت تفسیر شد

تورج امیری

یک آه مانده بود

یک آه مانده بود
ما ماه نشد
خورشید دمیدنی
رو به افق
فلق را در انتظار
آگاه نشدیم ما
زین رخوت آموختنی
رو گرداندیم به قفا
ماه نشدیم
آه از ما که آه نشدیم
با خرد همراه نشدیم

تورج امیری

قامت صبح سبز پوشیده بود

قامت صبح سبز پوشیده بود
دیده درگیر پرسشی بود و نگران
خواهد افتاد آیا بر دامن خاک؟
آن تک قطره ی زلالِ رقصان
که درآویخته بود بر شاخساری سبز
کاکل پر طراوت یک سرو روان
سو سو زنان چون ستاره ای در دل شب
در روز آینه ی تصویر گر مهر تابان
با نوازشگریِ خورشید سحرگاه
سرانجام، هبوط آب را شاهدم آیا؟
یا عروجی مواج تا اوج آبی آسمان
آیا تفاوتی هست در این میان
هر تقطیر در مسیر تبخیر
و هر تبخیر محکوم به تقطیر

تورج امیری

ای معنای ظریف عشق در نگاهت, سلام

ای معنای ظریف عشق در نگاهت, سلام
ای دوای دیده های مانده به راهت, سلام
می تراود شوق دیدار از تپش های دل
برآن چشمه ی شفقت بر دل مهربانت سلام


تورج امیری