یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دَم دَمای غروب بود

دَم دَمای غروب بود
هر دو خسته بودیم
لباس‌هایِ پرِ خاک
دست‌های زخم و زیلی
غروب آفتاب را به تماشا نشستیم
دستش را بلند کرد و خوشه‌ای انگور چید
به تندی گفتم؛ این انگور برای شراب شدن است
دانه دانه می‌خورد و دهان من هم می‌کرد
خندید، نگاهم کرد و گفت
دنیا هزار چرخ می‌خورد
عمر من و ما کجا و شراب کجا؟
آخرین حبه‌ی انگور را خوردم
حق با او بود
از او فقط خاطراتش با من مانده بود
و تمام این سال‌هایی که بدون او زندگی نکرده بودم


پیمان ده بزرگی

نامه روزی گم میشود،

نامه روزی گم میشود،
کتاب روزی میپوسد،
دفتر روزی زیر اشک های خیال خیس میشود،
من تورا با تمام جزییات،میان هزاران صفحه روی قلبم نوشته ام.

یلدا خستو

من به همه جای عالم فانی باریده ام

من به همه جای عالم فانی باریده ام
در تمام سال های باریدنم
هیچ گاه چیزی به این زیبایی ندیده ام
باریدن های من رحمت مردمان بود
اما نور ازلی و مهر ابدی او درخشان تر بود
استحیا کردم ز باریدن خویش
در قبال امواج خوبی هایش
تبسم ملیح او
متانت آرام او
زمین زیر قدم هایش مسکون مانده بود
تلالو قطرات آب روی گونه هایش
در کنار زیبایی خنده هایش
نور خدا را در وجودش آشکار میساخت
اما چگونه در آن سرمای جانکاه و باران تند
بدون سرپناهی سرپناه میشود برای نیمه جانش
ز خود گذشت و چادر سیاهش را بر سر فرزند کشید
با آرامشی ستودنی کیان توحیدی را به دوش میکشید
ایثار را به مادر میدهند
و آغوش گرم را از او میخواهند


الهام ناظمی

خشک شد چشمه ی افکارِ پریشانِ سرم

خشک شد چشمه ی افکارِ پریشانِ سرم
همه الفاظ و حروف ، مچاله در دور و برم
حاصل خلوت امشب ، پاک شد از ورقم
همچو شبهای دگر ، خیره به خطهای دَرَم
کاش میشد باز هم بر ورقم بنویسم :
زندگی زیباتر از زیباست بی سیم و زرم
کاش گفتم باز هم رشته ی افکار پرید ،
من که خود فهمیده ام عقاب بی بال و پرم
ای پریسا درد دل ، مال دل است ساکت باش
بروم درد دلم را ببرم سوی حرم

پریساحیدری کرمانشاهی