یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

چون کبوتر های جلدم بی مسیرم مدتی است

چون کبوتر های جلدم بی مسیرم مدتی است
ناله با من می‌زند شعر از نفیرم مدتی است

لابلای دفتر شعر از پی آن (من) نگرد
مُرده ام تا شاید از او جان بگیرم مدتی است

مثل آن سردفترِ عقد و طلاق افسرده ام
آن قدر افسرده کز عشاق سیرم مدتی است

با نگاه سرد تو خون در دلم شد بارها
آتش از چشمان سرد تو نگیرم مدتی است

وعده دادی دل بکن تا من بهارانت شوم..
چون گل نرگس، به سرما ناگزیرم مدتی است

گفتی از چشمت نمی‌افتم ببین کی گفته ام..
گفتم آن کودک شکسته حال پیرم مدتی است

تو به چنگ آورده بودی قلب من را پیش‌تر
زهر و سمّ کهنه شد در آب‌گیرم مدتی است

از تو خون دل نصیبم شد که چندی عاقلم
تا بفهمم عشق را ، اندازه گیرم مدتی است

مرغ دل در باغ چشمانت به غفلت رفت ، سوخت
در گلستان نگارم بال گیرم مدتی است

صبح را در مشرق چشم نگارم یافتم
از غم پرهیز چشمانش بمیرم مدتی است

من تمام طول هفته لحظه ها را مرده ام
تا بیاید جمعه ، مدهوش از عبیرم مدتی است

قلب باران خورده ام را گو ببارد بیش از این
سیل بندم ، در مسیل اشک ، گیرم مدتی است

من دعا کردم به شهر سینه اش باشم امیر
تا اجابت من به گیسویش اسیرم مدتی است

می‌نویسم نامه ها شاید بخواند دلبرم
بر خود از شوق نگاهش سخت گیرم مدتی است

دفترم از گوشه گیری ها خبر دارد ولی
وقت میدان داری از قربان ، امیرم مدتی است

بر تو دادم دل که روزم مثل شب تاریک شد
بی تو هر شب پاسبان این ضمیرم مدتی است

با تلمذ در کلاس شاعران آموختم
نام عرفان را ز اشعارم نگیرم مدتی است.


عرفان اسماعیلی

کجا رفتی ،کجا رفتی

کجا رفتی ،کجا رفتی
تو ای دیرینه یار من
تو را با گریه از مهتاب می پرسم
نشانی نیست
بویی نیست
در این آینه می جویم
رویی نیست ...
سکوتم را به هم می زد
نفسهایم ،تورا در هرکلامم جستم
اما گفت و گویی نیست ..
نشانی نیست
تورا از سایه می جویم
در آن جا که مکانی نیست ...
کجا رفتی..
نمی گویی که آن دلداده تنها
که دنیا را به دنبال تو می گردد
کجاست اکنون؟
چه می پوشد ؟
چه می بوید ؟
چه می نوشد؟
نمی پرسی و می دانی
که غیر از غم نمی پوشم
نمی نوشم ،
و جز بوی تنت
کز شام آخر یادگارم شد
نمی بویم ...
ملالی نیست ،می مانم
براین دیوانه ات بودن
بر این بیگانه ات بودن
و می دانم حتی یک لحظه
یادت نیست ،
مردی را که
روزی شانه های او
پناهت بود ،جای گریه هایت بود
ولی ای کاش می گفتی ؛
مرا با حسرت عمری تورا دیدن کجابردی ؟


حسین وصال پور

دل است دیگر...

دل است دیگر...
گاه می گیرد...
گاه می شکند...
گاه تنگ می شود
و گاه جایی... جا می ماند
دل است دیگر ....


نسیم فهیمی

میکشم بر دل، زِنتظاری رنگ صبر

میکشم بر دل، زِنتظاری رنگ صبر
چون ز دیدارش شوق و غنایی داشتیم
می‌رود بر دل همی آوای شور
در گذار عمر بود مهر و نشاطی کاشتیم


شریفه امینی

این صبح به خون نشسته

این صبح به خون نشسته
مرا بیمار می کند
زمزمه های باد
همیشه مرا
بی تاب می کند
در چشم تو
هزار درخت قهوه ریشه کرده
عطرت
مرا بی خواب می کند
در کوچه های یاد تو سرگردانم
یادت
دوباره بیداد می کند


مریم نقدی

بر آئینه نگاه کردم خود را بینم

بر آئینه نگاه کردم خود را بینم
حال واحوال روزگار خود را بینم
تا چشم گشودم به روی آئینه
در کنار عکس تو خود را بینم


عبدالمجید پرهیز کار

السلام علیک یا صاحب الزمان

اللهم عجل الولیک الفرج (عج)ادرکنی
                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد