یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دی بی تاب بود

دی بی تاب بود
بهمن، مردد زیرا،
اسفند آرام میخزید و بهار نزدیک
فروردین در بند روزهای نوروزی
و پنچ اردی بهشتی وار
در پی تقویت یک ریشه
خرداد را باید دید
تیر را باید خورد
و یک مرداد که چون هندو
برج سنبله را در خواب خویش میدید.
مهر بهانه بود
وآبان با جگری پر خون،
آذر را می قاپید.
آری سال با دی شروع می شد.
خورشید، نیمه جان
در آتش می داد جان.

تورج میرزایی

کلافه تر از گذشته ام

کلافه تر از گذشته ام
نصف عمر را به هیچ گذرانده‌ام
با یک آهنگ شاید غمگین
شاد هم باشد باز غمگینم
نه شایسته تقدیرم
نه ساقیِ دلگیرم
از شادیِ خود سیرم
در نگاه تو میمیرم
یک ثانیه مغرورم
از عشق تو مبهوتم
در آزادی خود غرقم و یک ثانیه آزادی
در آتش خود سوختم
عاشق رقصی که خود ساختیم
از هر بشری نهان ساختیم
در دنیای دیگری شاید
شش دو به روح هم باختیم
من خود ایهامم
چند روز است که بی نامم
در دنیای شما کوران
من یک جانباز بی جانم
گفتند شما معنی شعرید
هم آنی و هم شرید
من در ترک همین اشعار
اگر شعر مرا خوانید.


تورج میرزایی

ما هزارن بار بارِمان را بسته ایم

ما هزارن بار بارِمان را بسته ایم
ما ز دنیاییم، ز دنیا خسته ایم
راه از میان سیل غمها میگذشت لیک
باب شادیهایمان را بسته ایم
ما به غم ها در این وطن وابسته ایم
از تماشای غروب و این زمستان خسته ایم
کاش، کاش میشد رنگ این دنیاها عوض
از تمام نابرده رنجان خسته ایم

تورج میرزایی

ناز معشوق دل‌آزار خریدن دارد

ناز معشوق دل‌آزار خریدن دارد
نازنینا دل ما شوق رسیدن دارد
یک سبو از  میِ ما نوش نما..
که سرم سودای ناز خریدن دارد
تو شدی نقطه  عالم و منم پرگارم
نشود خارج از این داریه کو کدامین دارد
لفظ اندوه،... من از قصه فراری دادم
تو بگو از چه بگویم که غماگین دارم
لال شو، لال زبانم که سرم باد رود
تو شوی شَّر و تو شور و شعر آهین دارم
مسلک بی خبران حین دو چشمت جاریست
ناز نورت که پس از فاصله ها نازِ پروین دارد.


تورج میرزایی