یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

سلام خدایا بهار شده

سلام خدایا
بهار شده
و آسمان پر از پرستوهای بازیگوش
صدای ستایششان
زنده میکند گوش های آماده شنیدن را
و صدای سکوت انسانهای خاموش
خاموش از ستایش حق
می میراند قلب های سردشان را


سیدحسین احمدی

کنار پنجره نشسته ای

کنار پنجره نشسته ای
لحظه ها را می بافی
یکی سرخ ،یکی سبز ،یکی سفید
نو روزی بر تن سرزمین من
از آبی آب‌های خزر
تا جواهر شن های خلیج
کنار پنجره نشسته ای
لحظه ها را می بافی
زیر لب می خوانی
ترانه ای از شکوفه های سیب
مهربان، ایراندخت،بهار سرزمین من


بابک وفائی

صدغزل صدشعر

صد غزل، صد شعر، صد دیوانگی
از درون پیله ذهنم
برون آمد
تا برای تو کند پروانگی
صد نظر ،صد دیده و صدها نگاه
قرض کردم
تا ببینیم من تورا
تو همان زیبا گلی در چشم من
من همان پروانه ام
قبل طلوع
می کند هر صبحگاهان
سمتت رکوع
صد قصیده ،صد نوشته ، صدها غزل
بر تن و روحم نقش بسته
از روز ازل
بر دلم بخشیده اند این حکم را
چون تو را بینم
کنم دیوانگی، پروانگی ،دلدادگی


عقیل ماله میر

به شاخه ای اویختم از بید مجنون

به شاخه ای اویختم از بید مجنون
او مجنون از ناله باد و من
مجنون از اندوه بی انتهای تنهایی در ازدحام ماشین و دود و رنگ
در خدا حافظی پریشان اسفند بی رمق 1402 که زمستان را با کلاغهای غمزده
و بی پناه به باغ بی برگ و بار سپرد.ومن از بید مجنون مجنون ترم
اگر در چها راه عمو می این شهر نام ترا بی پروا فریاد نزنم
من با بید مجنون در رقصی جنون آمیز ترا فریاد میزنیم
ای عشق مرا دوباره پذیرا باش


عبدالله فعله گری

پیاله ی شعرهایم را

پیاله ی شعرهایم را
هر روز
پر می کنم
از شرابی سپید
می نوشم
واژه های عاشقی را
و مستانه
به خیالت
هجوم می برم


مریم ابراهیمی

کجایند گل‌های میخکِ آرزو

کجایند
گل‌های میخکِ آرزو
تا به چشم ببینند
پروازِ
دوباره یِ
پرنده‌هایِ عاشق را
بر بالِ فرشته ها...


مریم کرمی

بهار می رسد آری، تو هم بهاری باش

بهار می رسد آری، تو هم بهاری باش
خیال سرخوش این روزهای زاری باش

بخنده بر لب و جانم نشاط تازه ببار
غبار دل بتکان ، از غرور عاری باش

ببر تمام غم و غصه را به چاله ی آه
به می وضو بنما، در برم نگاری باش


به بوسه های دمادم شکوفه بر لب زن
به سبزه زار دلم خاطری خماری باش

ببین غروب، چه آتش زده به جان و دلم
طلوع بکن به جهانم ، همیشه جاری باش

بخوان نشان مرا ، تا که زنده ام سازی
دلم گرفته از این شهر مرده ، ساری باش

مرا ببر به جهان خیال و خوشبختی
میان غربت عالم ، دمی بهاری باش


سیمین حیدریان