یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

من خزان دل به امید بهاران طی کرده‌ام

من خزان دل به امید بهاران طی کرده‌ام
در غریبی به امید یک نگاه آشنا
من غم غربت به جان بخریده ام
در جوانی من غبار پیری بر تن دیده ام
چون ذلیخا در تمنای وصال
عشق همچون یوسفی
من زندگانی را به سر طی کرده ام
یا که چون یعقوبم و
باعطر یک پیراهنی در ذهن خویش
خاطراتم را هزاران بار من مروری کرده ام
چشم به راهم
من برای دیدن ناجی عشق
حیف اما، با ناله های هرشبم
دیده گانم را برای دیدنت من چه کم سو کرده‌ام


عقیل ماله میر

صدغزل صدشعر

صد غزل، صد شعر، صد دیوانگی
از درون پیله ذهنم
برون آمد
تا برای تو کند پروانگی
صد نظر ،صد دیده و صدها نگاه
قرض کردم
تا ببینیم من تورا
تو همان زیبا گلی در چشم من
من همان پروانه ام
قبل طلوع
می کند هر صبحگاهان
سمتت رکوع
صد قصیده ،صد نوشته ، صدها غزل
بر تن و روحم نقش بسته
از روز ازل
بر دلم بخشیده اند این حکم را
چون تو را بینم
کنم دیوانگی، پروانگی ،دلدادگی


عقیل ماله میر

دو قدم مانده به نجوای سحر

دو قدم مانده به نجوای سحر
و دوگام بیشتر از آن دو قدم
تا که آفتاب زند از بر کوه
چه کسی می داند
حال آن شبنم بنشسته به روی گل را
بعد آن تابش خورشید
چه غم انگیز بود لحظه عاشق شدنش
تاکه آید نفسی تازه کند
و سلامی بکند بر رخ آن دلدارش
عمرش شده پایان
و غم انگیز تر از لحظه عاشق شدنش
گل چه داند
چه کسی کرده سلامی بر او
چه کسی شسته رخش را چنین پاک و زلال
خیره بر دامن این دشت و چمن
شده حیران
خبرش نیست از آن شبنم عاشق
چه غم انگیز بود عشقی چنین یک طرفه

عقیل ماله میر

خوب می دانم که اگر با تو بگویم...

خوب می دانم که اگر با تو بگویم...
غم دل...
نه تو مانی و نه من...
تو نمانی،...
تو از این غم...
که آگاه شدی از غم من...
من نمانم ...
من از این غم که تو آگاه شدی از غم دل ...
چون که دانم دل تو...
طاقت...
این که دل من غم بخورد...
هیچ ندارد....


عقیل ماله میر