یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بیا اِی موسِمِ اُلفَت ، بهاری کُن کِنارَم را ...

بیا اِی موسِمِ اُلفَت ، بهاری کُن کِنارَم را ...
بِپیچَم لای گُلبَرگَت ، بِنوشان بوی یارَم را

میان یاس و نیلوفَر ، تَبَسُم کُن که میدانی ...
چه زیبا میکُنی با خنده‌اَت ، دار و نَدارَم را

کُدامین فصل از تقویمِ من در خاطره‌اَت مانده؟ ...
که از شوقَش بِسوزانَم ، به شُکرانه بهارَم را

تو سیبِ شاخه‌ی عشقی که در غوغای لبخندَت ...
تَبِ پاییز میریزَد ، به پایَت برگ و بارَم را


خشایار مختاری نصر

جرعه ای نوشیدم زندگی را

جرعه ای
نوشیدم زندگی را
بی حس و غرور

بشنو ای رویای من
یک حکایت
گرگ قصه ی کلاغا
پیرو دنیای فیزیک بود

در نهایت
ختم آن گیلاس را
نوشیدم به ارزش خیال
چون شرطی نبود
گیلاس بعدش آب بود

گویی درین خاک جهان
آن سو که ندیدم مور بود
پس تمام گاه
نگاهم به زمین بود
چه آشکار
چه فزون
وحدت مور دیدنی بود


رضا فریدونی

ما از آن زخم خوردگانیم

ما از آن زخم خوردگانیم
که فلک را شد ندامت
دل بگفتیم، جان جهیدیم
هست امید ، تا هست وصالت

نیلوفر سرتیپی

پاییز آنقدر زیباست

پاییز
آنقدر زیباست
که انگار
دارد
رؤیاهای ما را
مو به مو
رنگ به رنگ
به تصویر می کشد

فتانه سنگیان

باد پاییز بخوان دست انگیزه شب

باد پاییز بخوان دست انگیزه شب
فاصله مرز میان من و توست ، نو گل خنده به لب
رنگ چشمان الین گشته تاریک تر از جامه شب
صبح بارانی من
اعتراضی ابدی در تو سرگردان است
در دل گریه تو زندگی مهمان است،
بیش از این با من باش.ذهنت از هیچ خدا خواهد ساخت
بین ما پنجره باهوش تر از یاخته است،هر که فهمید تو را بر خود باخت
با ستین می گفتم ،زندگی خانه ماست
آنچه در خاطر توست دل تنهای خداست

با خبر باش که من بین چشمان تو ام، زنده و پنهانم، همه را خواهی دید،
ریشه از ساقه جداست، شاخه محکم تر از اندازه سرسختی دیواره زندان من است،خاک همبازی ماست،
برگ در باد رها ، چرخه یک اجبار است ،ریشه ام پا بر جاست
سیب رویای من و زنگ بیداری توست .دخترم بیداری؟
موعد نو شدن و کوچ اجباری توست
فکر کن میدانی ،آنچه در ذهن خداست
دست انگیزه شب را تو بخوان،زندگی دخترکم ،شکل افکار شماست،

هومن ایران زاده

هر کجا رفتم به یک خوردم نهایت یک کلام

هر کجا رفتم به یک خوردم نهایت یک کلام
یک همان یک بود یکی بود آن کلام یک کلام
هیچ ندیدم جز به یک از یک نشانی غیرِیک
باز رجوع کردم کلامش بود کلامش یک کلام
هر چه قدر جهدم فزون شد غیرِ یک یابم یکی
هر که را دیدم گرام بود، بود کلامش یک کلام
عهدِ یک کردم یکان شد غایتِ مزدِ وفا
یک گرام است هیچ نبینی غیرِ یکها یک کلام
دفتر حیدر گشودم یک کلام گفت یک کلام
درب هر یک سر کشیدم یک ندا بود یک کلام
مات و مبهوت مانده بودم از جوابهای یکان
وحی دل آمد که گفتا حرف دل شدیک کلام
حافظا یک با یکان است با یکان همسو شوی
کویِ یک سُکنی گزینی حکمِ سلطان یک کلام


حافظ کریمی