یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بیا اِی موسِمِ اُلفَت ، بهاری کُن کِنارَم را ...

بیا اِی موسِمِ اُلفَت ، بهاری کُن کِنارَم را ...
بِپیچَم لای گُلبَرگَت ، بِنوشان بوی یارَم را

میان یاس و نیلوفَر ، تَبَسُم کُن که میدانی ...
چه زیبا میکُنی با خنده‌اَت ، دار و نَدارَم را

کُدامین فصل از تقویمِ من در خاطره‌اَت مانده؟ ...
که از شوقَش بِسوزانَم ، به شُکرانه بهارَم را

تو سیبِ شاخه‌ی عشقی که در غوغای لبخندَت ...
تَبِ پاییز میریزَد ، به پایَت برگ و بارَم را


خشایار مختاری نصر