یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دوست دارم با تو برگردم میان لحظه های آبی دریا.

دوست دارم با تو برگردم میان لحظه های آبی دریا.
هوای تازه می خواهد دلم انگار از خورشید واز فردا
زمان های وهوی و خواب بعد از ظهر داور نیست
میان کعبه فردا نشان از سجده های مرگ باور نیست,
من از تکرار یک ابهام پر آشوب می آیم .من از تنهایی وپیکار این سرکوب می آیم.
به خاک افتادنم, اشک از نگاه خیس یک لاله
به خلوت رفتنم آرام همچون خواب یک ژاله
وشاید هیچ دستاری به رنگارنگی سر نیست
میان دین ودنیا هم تو گویی جنگ دیگر نیست.
قرار از من نگاه بی قرار از تو, بدان این رسم دنیا را
شکیب از من شراب از تو مبر از خاطرت ما را.
هراسانی دگر تا کی بیا در موضعی دیگر
پشیمانی ببر از سر,چو آتش شو نه خاکستر.
هوا خواه تو بودم عشق ,شهید از آب خواهد گفت.
درون جنگ با خویشم,به تو مهتاب خواهد گفت.


هومن ایران زاده

خدایا مواظبش باش

خدایا مواظبش باش
من سپردمش به دستت
نذاری دست کسی رو
یهویی بگیره دستش
نذاری نگاه گرمش
تو دل کسی بشینه
یا نذاری عشق هیشکی
تو دل عشقم بشینه
نکنه دلش بلرزه
یا نگاهش به نگاهی...
خدایا مواظبش باش
من سپردمش به دستت

فاطمه ترابی آزاد

دیوانه ام که قاب گرفته ام

دیوانه ام
که قاب گرفته ام
گردو غبار دلتنگی ات را
روی دیوار قلبم
به امید طلوع دیدنت.


لعیا_قیاثی

عاشقی چون رنگرزی است

عاشقی
چون
رنگرزی است
و
دست
و
پای
رنگی
دلت
آن
نخی است
که
سر
دراز دارد.


پرشنگ بابایی

ای آنکه دلم از غم تو شد متلاشی

ای آنکه دلم از غم تو شد متلاشی
سخت است کنار دل تنگم, تو نباشی!

دارد شب دلتنگی من باز می آید
ای کاش به زخمم نمکی تازه,بپاشی!

تصویرم اگر خوب نیفتد,به از آن است
بر صورت این آینه, خطی بخراشی

ای مرگ, دگر با چه زبانی بنویسم:
زود است مداد دل من را بتراشی

هرگز نکنم داوری لیگ دلت را
با این همه بی نظمی و جنجال و حواشی

آنشب تو بجز بله, به من هیچ نگفتی
امشب نکند حرف دگر داشته باشی!


محمدحسین _حیدری زرنه

در قاب هر بیت غزل ماوا گرفتی

در قاب هر بیت غزل ماوا گرفتی
با رویش هر مصرعی معنا گرفتی
موسیقی چشمان تو وزن غزلهاست
نقشی به دل با دیده ی شهلا گرفتی
دیدار رویت مرهم درد و فراق است
با بوسه ات اندوه دل از ما گرفتی
جغرافیای قلب تو, آرامش من
با عشوه ات, در سینه من پا گرفتی
عاشق شدم حتی رگ خواب مرا هم
با خنده هایت, مست و بی پروا گرفتی
گشتی مقیم دائم مرز نگاهم
از دفتر احساس من ویزا گرفتی
با رقص هر واژه رها وصف ترا گفت
حالا که در ژرفای قلبم جا گرفتی

بهروز قاسمی

امشب هوای سیر , و سفر می کنم بیا

امشب هوای سیر , و سفر می کنم بیا
یک آسمان ستاره , خبر می کنم بیا
در گلشنی به شیوه ی نیلوفران ِ مست
گردن کشی ببام ِ , دگر می کنم بیا
در جانماز ِ سبز ِ دو دستان ِ مضطرم
شوری بپا بشوق ِ سحر می کنم بیا
یک شعر ِ عاشقانه به ژرفای زندگی
تقدیم ِ حامیان ِ بشر می کنم بیا
مشتاق ِ یک نگا ه ِ عطشناک عاشقم

بی خود ز خود هوای خطر می کنم بیا
از کوچه های سنگی گلخانه خسته ام
تا انتهای جاده , گذر می کنم بیا
در بارگاه ِ شرم ِ نگاهت منم دخیل
شق القمر بدیده ی تر می کنم بیا
وقتی طلا به جرم ِعیارش شکسته است
تنها محک ضمانت ِ زر می کنم بیا

طلعت خیاط پیشه