یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

از ما گذشت جانان التفات به مجنون دگر کنید

از ما گذشت جانان التفات به مجنون دگر کنید
شعرم ندارد طراوت ومستی رو به میگون دگر کنید
آرش کمان شکسته تیری ندارد به تر کشش
تیر انداز دگر بباید و نظر به تیر وکمون دگر کنید
اشکی نمانده به چشم برای رویش گل های انتظار
فکری برای آتش وبجای اشک همگون دگر کنید
آهی تمام می شود افسانه سراب عمر
راهی دگر زنید به دل و افسون دگر کنید


عبدالمجید پرهیز کار

باز باران بی ترانه عاجزانه

باز باران
بی ترانه
عاجزانه
می‌خورد بر بام خانه
ویروسی بیگانه
در نبردی فاتحانه
به هر بهانه
جان بی جان، ظالمانه
میزند نا عادلانه
خون شده دل زمانه
پرشده مریضخانه
زندگی غیر منصفانه
جامعه بی پشتوانه
پزشکان فداکارانه
با کار های خداپسندانه
می‌جنگند قهرمانانه
باز باران
این بار با درد
هر دقیقه، ساعتگرد

قفسه سینه درد
این درد های ناجوانمرد
این ویروس دارد نبرد
در هوای سرد، با سردرد
وضعیت یا قرمزو یا زرد
ولی باید باشیم خونسرد
باز باران
اینبار نقاب زنان
زنان و مردان
خردسالان و کودکان
بلکه کل جهان
در این نبرد شده اند ناتوان
باز باران
بی خاطره
نگاهم به او از پشت پنجره
میبارد خمپاره
در آسمانی بی ستاره
باز باران
بی کلام
شست، برد، آرام آرام
زندگی نیمه تمام
می‌رسد به فرجام

هدا ناشناخته

گفت: لذتت در عشق چیست؟

گفت:
لذتت در عشق چیست؟
آن که را دوست میداریش
اکنون کجاست؟
پاسخم خوش نیامد
در نزد او
گفت: پس بماند خوش
در چشمان تو
او نمیدانست دل، چشمش به اوست.


مهوش شریفی

در منزل غم و انزوای شب،

در منزل غم و انزوای شب،
همچون مجرمی،به جرم نکرده ام اعتراف میکنم
که بدون وجودت،در زندان تنهایی ام گرفتارم و تنهایی قلبم را می فشارد،
به تو باز خواهم گشت،در روزی از روز ها،
در نیمه شب،
حتی اگر راهی در خیالت نداشته باشم ،به خاطراتت باز خواهم گشت.

یلدا خستو

تن مردو نامردهردو یکی است

تن مردو نامردهردو یکی است
زمان میبرد تا بفهمی مردکیست؟

به یکبار دید وبازدید توجه نکن
شاید روبهی  درجلدِ  مردیست؟


به ریش وظاهر هزاران حیله است
بظاهر نفهمی  مردو نامرد کیست؟

مگر زمان به تجربه بر تو ثابت کند
که در هر لباسِ مردی مرد نیست

عجب روزگاری است ای خدا
دم زروحت دمیدی حیف مرد نیست ؟

زشیطان وابلیس بعضی نیرنگ ترند
دست ابلیس وبستند که مرد نیست

کجا ابلیس کُشد هزاران کسی را
به طرفته العینی  این خود نامردیست

شیطان هزاران سال برتو سجده کرد
کی انسان چنین کند نامردِ  مردیست

ای خدا یک وجب ریش گذاشته کسی
هی ز آه مظلوم داد زند که نامردیست

درخفا آن میکند که شیطان نکرد
بخدا کلک میزند این نامرد نیست؟

به پارتی ومکر خونِ آدمی می مَکد
کجای جهان حیوانی چو نامردیست ؟

من از مردِ  نامرد بودن شرمنده ام
چگونه میتوان فهمید که مرد کیست ؟

پول مردم خورد خون مردم چِکد
با پارتی حق وناحق کند مردیست

آه اشک وشیون مردم روزی بگیرد
حقِ خود زاین نامرد که مردیست

ای(ولی) آهِ مظلوم چنان گیرد گلویش
تو شاد گردی زدستِ نامرد  مردیست


ولی الله قلی زاده

السلام علیک یا صاحب الزمان


                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد

از ره لطف عنایتی بنما گاهی

از ره لطف عنایتی بنما گاهی
با گوشه چشمی بزدای از دل ما آهی
یک دست نهم به دیده منٌت از تو
با دست دگر گیرم از آسمان ها ماهی
آرام نهم سر بر آستانت با شوق
بیرون کنم از دل غم شبانگاهی


عبدالمجید پرهیز کار

خــطاب به آنـکه دستـور ِ جنگ را داد :

خــطاب به آنـکه دستـور ِ جنگ را داد :
ســلام سنگــدل
فرامــوش کــن هر چه تو را آزار داده
جهــان خــواب ندارد
حیـف ِ این رایــحه یِ گلهــای بهاری نیست؟
جنگ و خون چــرا؟
تــو را به جـان ِ عزیـزی که نداری
دسـت بردار
بگـذار بهـار به مشــام ِ جانمــان بِنِشیند
اَصلا بیــا دلبری کنیم
و قرارمـان باشـد در خزانـه ها
و اَنبــار ِ سلاح ِ اَرتش ها
جــنگ که سخـت تر اَز دوسـت داشتن نیست
کافی سـت تو برای من گل بخری
و من عقیــده ی تو را عوض کنــم
و اگـر نشد
امضـای تو را پـای همه ی صلـح نامه ها جعـل میکنم


آرزو حاجی طاهروردی