یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تندی مکن دلا که ز خود برانیم

تندی مکن دلا که ز خود برانیم
گرفتار محنتم کنون سر می دوانیم
تا با خیال جوانی با تو آشنا شدم
بر هم نهاده چشم طی شد جوانیم
امید عبث که بیدار کنم بخت خفته ام
نهیب زد دل نشود با این سر گرانیم
پیچیده فلک بخود مراطومار زندگی
وقعی نمی نهد به ناله و آه و فغانیم
بی ما نوشته ای زخود سر نوشت ما
محکوم سرنوشت بی سبب بخوانیم
آهی بگفت حال دلم نیست بر مراد
در خجلتم بگویم بی نصیب بدانیم

عبدالمجید پرهیز کار

دگر زخمم را تسکین نمی‌دهد

دگر زخمم را
تسکین نمی‌دهد
خیالت،
و این آغازِ
نبودن توست...


مسلم اکبری ازندریانی

مثل احساس جدایی تهِ یک کوچه ی بن بست

مثل احساس جدایی تهِ یک کوچه ی بن بست
بغضِ جا مونده تو آواز قناری های سرمست
بوی دلتنگی ِ دستای ِ حنا بسته ی ِ پاییز
یا همون ترس ِ مترسک توی ِ تاریکی ِ جالیز
مثل یک قطره تو احساس ِترک خورده ی بارون
یا که شبنمْ که نشسته رو خیال سبز گلدون
از تو لبریزم و‌ دلواپسِ ِ لحظه های رفتن
ترس واضطراب ِ دوری تو تنها شده با من

نه غزل خونده نگاهم ،نه که بارونیه ِ حالم
ولی بازم می شه فهمید که پریشون ِخیالم
بی تو می رسه جهانم به همون کوچه ی بن بست
همیشه عهد ِ میون من و تو خاطر ِ من هست

سمیرا صادقی

دوستت دارم ولی دیگر ندارم من توان

دوستت دارم ولی دیگر ندارم من توان
دوستت دارم عزیزم از خودم هم بیشتر

آخرش از ما بماند  ردّ صد ها آرزو
می‌رسد گویا عزیزم زور این غم بیشتر

خود بگو من تا چه حدی اشک ریزم جان من؟
اشک دارد ای خدا چشمانِ آدم بیشتر ؟

مات چشمانت شدم ؛مو را که دیگر وا نکن
آنقدر جانا نکن هی کیش و ماتم بیشتر

میروم اما عزیزم ریشه در قلبم زدی
دوستت دارم تو را هر لحظه،هردم بیشتر

در دلم هستی ولی از بس که لجبازی گلم
میکنی من را تو در رفتن مُصمّم بیشتر


حدیث شباهنگ

چو بدخواهی دلت خرّم ببیند

چو بدخواهی دلت خرّم ببیند
به کامَـت سفره ی اِغـوا بچیند
چنان رختَت، شود با تن هم آغوش
که ناگه جانِ تو با غم خورد جوش


کوثر قره باغی

بیاراست دست دل هنر آغوش تو

بیاراست دست دل هنر آغوش تو
که باز هم می کنم یاد دم نوش تو
کمی سرد می نوشم درکنارش ایستاده ام
کجا دل کندن توانم که نیست هنر فراموش تو
نرو دل به تنهاییم بسته ای آخر چرا
بیا بنشین کنارم که هستم هم کوش تو

اعظم زارع