یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

باید بروم بعد تو اینجا خبری نیست

باید بروم بعد تو اینجا خبری نیست
انگار در این کوچه دگر رهگذری نیست

باید بروم چشم به راه تو نمانم ..
وقتی که سفر هست ولی همسفری نیست

آنقدر به پای تو نشستم که شدم پیر
یکروز بیایی دگر از من اثری نیست

مثل غزلی ساکت و آرام و پر از درد
ای عشق .. چرا قافیه ها را ثمری نیست

ای مرگ .. بگو سایه ی همسایه کجا رفت
آنکس که شبم را به نگاهش سحری نیست ..

سید حمید حسینی

نگاه میکنم امشب به ماه تا به سحر

نگاه میکنم امشب به ماه تا به سحر
به یاد چهره ی ماهت که هست قرص قمر

ز دوری ات من بیچاره دل ندارم چون
ربوده ای دل ما را تو با کمند نظر

مرا بگیر در آغوش و عاشقانه بگو :
برای مقصد قلبم ببند بار سفر

به دست من برسان دست یاری خود را
که عشق هست فقط در نبرد سخت سپر

تو جان بخواه ، ولی از من و فقط از من
نگاه بر دگرانت کند مرا پر پر


امیرحسین بادنوا

به آیه های چشم تو قسم غزل خراب شد

به آیه های چشم تو قسم غزل خراب شد
تمام آنچه گفته ام سروده ای سراب شد

نرو بمان که بعدِ تو ، تمام شعر عاشقی
به روی کاغذ از قلم ، سیاهه ای حساب شد

هزار نامه گفته ای هزار صفحه خط به خط
نوشتنم از عشق هم ، گلایه احتساب شد

مرا بخوان به این غزل که هم ستاره ات شدم
به کهکشان سینه ام هوایت انتخاب شد

صدا زدی مرا ولی کجا تو کوچ می کنی
خیال رفتنت دوصد حکایت عذاب شد

چه کرده ای تو با دلم که در قنوت عاشقی
به ربنای چشم تو غزل پر از گلاب شد


محمد عسگری

ای یار بیا بیا کنارم تو بمان

ای یار بیا بیا کنارم تو بمان
هرگز نکنی عزیز من شکُ گمان

دل کعبه‌ی عشقست بیا آغوشم
پس شد بغلم امن‌ترین جای جهان


مهدی سلمانی

ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان

ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان

ای باغبان هین گوش کن ناله درختان نوش کن
نوحه کنان از هر طرف صد بی‌زبان صد بی‌زبان

هرگز نباشد بی‌سبب گریان دو چشم و خشک لب
نبود کسی بی‌درد دل رخ زعفران رخ زعفران

حاصل درآمد زاغ غم در باغ و می‌کوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم کو گلستان کو گلستان

“مولانا”