یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ای عشق؛ که آنلاین ترین کاربر هستی!

ای عشق؛ که آنلاین ترین کاربر هستی!
در آخرِ این شعر؛ بِکش یک گل و...دستی

دارد دلم از شاخه ی این شعر می افتد
پاییزِ من ای کاش؛ بهاری بفرستی

باید به من _ این خسته ی دیروز؛ بگویی
امروز به رویِ چه کسی پنجره؛ بستی

یک عمر نشستم لبِ این بامِ نگاهت
هرچند دلم را لبِ این بام ؛ شکستی

یک شهر؛خداحافظی از چشم تو کردند
وقتی که تکان دادی از آن فاصله؛ دستی

آرام تر از آنچه که می خواستم از عشق
تو آمدی و در دلم آرام نشستی !


محمدحسین حیدری زرنه

احساس می‌کنم زیر پایم خالیست!

احساس می‌کنم
زیر پایم خالیست!
احساس می‌کنم
تکیه‌ام به جایی نیست !
ستونی
سایه‌ای نیست !
گم شده ام اینجا نیست !
کسی دیگر
خواهان حرف‌هایم نیست !
کسی منتظر
گام‌های آمدنم نیست !
او که رفت ،
شماره روزهای نیامدنم
نزد دیگری نیست !


حسن بهبهانی

در عمارت زندگی

در عمارت زندگی
پنجره‌های مشبک رنگارنگ
به سمت قصه‌ها باز می‌شوند

قصه‌های هزاران‌ ساله
قصه‌های هزاران خاتون عاشق

قصه‌های مادربزرگ
که طعم مهربانی دارند


قصه‌هایی که نور
در کلماتشان جاری‌ست،
مثل نور در پنجره‌های مشبک رنگارنگ

شبنم حکیم هاشمی

با جهان در جنگ باشم بهتر است

با جهان در جنگ باشم بهتر است
اندکی دل‌سنگ باشم بهتر است

در دلم دیگر صداقت نیست نه
گر پر از نیرنگ باشم بهتر است

سبز یعنی عشق و آرامش، ولی
من اگر بد رنگ باشم بهتر است


هر که باهوش است لعنت می‌شود
تا قیامت مَنگ باشم بهتر است

شخصیت را زیر پا له می‌کنم
مایه‌ی صد ننگ باشم بهتر است

شهر ما عاقل نمی‌خواهد رفیق
بی گمان الدنگ باشم بهتر است


مهدی ملکی الف

دیگر ته زانوی من اینجا نفسی نیست

دیگر ته زانوی من اینجا نفسی نیست
دیگر نفسی نیست که دل را هوسی نیست
این قصه درست است که در عالم پیری
دور و برمان خالی و آواز کسی نیست
در لحظه ی پرپر زدن پلک‌ در این جا
حتی شبحی از طیران مگسی نیست
اطراف تن غمزده و دلزده ی من
جز خنده ی منقوش و نگاه عبسی نیست
اینک همه را در ته دل بغض نمودم
زیرا که مرا جز دل خود تیررسی نیست
گرما زده از فاجعه ی سوختن مهر
در راه ادب محتسب و بازرسی نیست
منقوش چه شد اینهمه سرمایه ی مردم؟
کز شاخ گل سرخ دگر خار و خسی نیست
خوب است که از سینه ی خود کینه درآریم
تاآلوده نگردیده و تا باز پسی نیست
فریاد سعید است‌ که‌ گردیده لبالب
در دایره دیگر شرفات جرسی نیست

سعید آریا

توهم بودنت مرا به جنون کشید

توهم بودنت
مرا به جنون کشید
و اکنون در اتاقکی
تنها با عقلی که زوال پیدا کرده
هنوز منتظرم
شاید توهمم واقعی شود
اگر دز قرص هایم بیشتر شود.


سحر کرمی