یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پرواز تو هنوز در آسمان دنیاست

پرواز تو
هنوز در آسمان دنیاست
دلخوش باش
به دیدن ابرها
آبی آسمان
آسمان هفتم
به رنگ آبی دریا نیست
آنجا دنیای بی رنگیست
کجاست بال فرشتگان ؟


حسن بهبهانی

چقدر فصل های

چقدر فصل‌های سال
با هم دوست ،
با هم صمیمی‌اند
پاییز
حتی یک روز هم ،
پاییزی تر نشد
زمستان
جا را بر بهار تنگ نکرد
شکوفه‌ها
سبزه‌ها
برگ بهار
از دیدن تابستان
شکایتی نکرد
آیا بین فصول سال
به جز صلح و صفا
چیزی فاصله بود


حسن بهبهانی

بازهم قصه بگووو

باز هم قصه بگو
قصه ابر سیاه
که دلش پر از باران بود
قصه جاده را
که مسافرش خسته از رنج سفر
به خانه‌اش رسیده بود.
قصه رود ،
که سخن از ساحل آن ،
میان ما
دیگر مرده بود
باز هم قصه بگو
قصه مسجد دیرینه شهر
که غروب آن
به شکوه یک ستاره بود

حسن بهبهانی

از همه جاده‌ها عبور کردم

از همه جاده‌ها عبور کردم
جاده های سرد غروب
جاده ای پر از صخره‌ها
اسیر دره‌ها
جاده‌ای که کاملاً غریبه بود !
جاده‌ای در سکوت شب
جاده‌ای اسیر گرما
آفتاب زده بود
جاده های مه زده
اما هیچ کدام
مثل آن جاده نرم
جاده بارانی نبود !


حسن بهبهانی

خسته راه گرما زده بود!

خسته راه
گرما زده بود!
در جاری رود
از خستگی ،
گرما
آثاری نبود .
رنجیده !
رنج دیده !
روح را
به دست دوست سپرده بود
در سایه سار دوست ،
آرام
شکایت از کسی نبود .
در کنار دوست
سبزتر از برگ بهار !
آیا
با نگاه دوست ،
شکوفا شده بود ؟


حسن بهبهانی

گفتی از دردها

گفتی از دردها
از طوفان
که قایق را شکست!
اما می شود
از عطر گل ها هم نوشت .
آن سیل ،
شبانه بود
می شود از ویران گریهایش نوشت
اما از نسیم
از لبهای خندان هم باید نوشت
ننویس از باد خزان !

از فاصله ها،
می شود از دوستی ها
چند سطری هم نوشت !

حسن بهبهانی

بگذار باران ببارد !

بگذار باران ببارد !
این قطعه خاک
بی باران نامی ندارد !
باران بی بهانه
روی آن قطعه خاک
تا بگویند مردم
باغچه ای آنجا بود
دیدی پاییز باغچه را
بهار
شکوفه های باغچه را
خاک بی باران
نامش باغچه نیست
دیدی آیا !
گلستان ،
نخلستان ،
باغ بی‌باران را !

حسن بهبهانی

احساس می‌کنم زیر پایم خالیست!

احساس می‌کنم
زیر پایم خالیست!
احساس می‌کنم
تکیه‌ام به جایی نیست !
ستونی
سایه‌ای نیست !
گم شده ام اینجا نیست !
کسی دیگر
خواهان حرف‌هایم نیست !
کسی منتظر
گام‌های آمدنم نیست !
او که رفت ،
شماره روزهای نیامدنم
نزد دیگری نیست !


حسن بهبهانی