یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نظر حضرتش این بود که حیدر باشد

نظر حضرتش این بود که حیدر باشد
میتوانست اگر خواست پیمبر باشد

میتوانست بگوید که شکاف کعبه
آن قَدَر باز شود تا که خودش در باشد

جای ابن عم و داماد و امیرلشگر
نزد پیغمبرمان خواست برادر باشد


بچه بازی ست که تاریخ تماما گفته؛
سند قدرت او قلعه ی خیبر باشد

قدرتش قدر نهان است...همین گویم که ؛
او نمیخواست نجف قبله ی دیگر باشد.

نیما نجاری

پنجره ها..

پنجره ها برای نور

به دنیا می آیند

تو کجائی

که خانهٔ دلم تاریک ست ؟!


پرویز صادقی

مرا ببخش عزیزم! خدا نگه‌دارت!

شکوفه کن، بگشا باغ ارغوانت را
بخند تا که نبینم غم نهانت را

بخند ای پری مه‌گرفته! می‌دانم
نگاه عاشقم آزرده کرد جانت را

مرا ببخش که با این هوای توفانیم
شکسته‌ام پروبال پرندگانت را

مرا ببخش که این ابرهای ناآرام
به هم زد آبیِ آرامِ آسمانت را

مرا ببخش که باران نابهنگامم
شکست ساقه‌ی نیلوفر جوانت را

اگر که خواستم از این به بعد می‌گیرم
فقط ز دسته‌ی پروانه‌ها نشانت را

مرا ببخش عزیزم! خدا نگه‌دارت!
نبینم ای گل غمگین من خزانت را

حسن صادقی‌پناه

پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت

پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت
روزی به آشیانه‌ی من هم سری بزن ...

((سجاد سامانی ))

عشق خود گفتم به او شاید که تدبیری کند

عشق خود گفتم به او شاید که تدبیری کند
ما دعا کردیم و امیدی که تاثیری کند
گفت با ما عشق سخت است و رهی پر پیچ و خم
دست تقدیری بباید تا که تعغیری کند
همرهت باشم به دل تا هست جانی در بدن
یوسفی باید که خوابم را تعبیری کند
خواب عشاق هم نشان از آیتی دارد به تو
عالمی شاید که این آیات تفسیری کند
یار ما آرام و زیر لب میگفتش سخن
عاشقت را نیست جرمی تا که تقصیری کند
خود بدانی که قضا ءو قسمتی باشد به کار
از سر حکمت اجابت بر دعای تو به تاخیری کند

منوچهر کشاورز

زندگی را خواب دیدم

زندگی را خواب دیدم

در چالۂ آفتاب

از پشت پرچینی

با عطر عشق

و پنجره ای

رو به جنگلِ

خاطرات کودکی ام

که با انبوه

تراوش الک شده آسمان

بر بام صدفیِ کوه

خرده نور تازه ای

در افق جاری می کرد...

لا به لای بهشت فصل ها

خواب که از سرم

بالا آمد !

بخشی از ریشه اش بودم

«او نیز همنفس»...!

وقتی می پرسم کجایی ؟

وقتی می پرسم کجایی ؟
منظورم ترسیم کروکی محل و مختصات جغرافیایی که در آن حضور داری نیست !
منظورم بودن در کدام کوچه یا خیابان شهر نیست !
نمی خواهم بدانم در کدام نیمه شرقی یا غربی ایستاده ای !
نمی خواهم بدانم مقصد تو جنوب است یا شمال !
با این سؤال تنها به تو یادآور می شوم
که چرا در حوالی من نیستی ؟!
همین ....
سعیده سناوندی