یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گریه می کند

گریه می کند
رنج می کشد
و صبر می کند

سر بر آستان مرگ می گذارد
بر شانه هایش می گرید
اما نمی میرد

خاک عاشقی صبور است
بر برگ های پاییز بوسه می زند
تقدیر جهان را عوض می کند
جوانه ها را بیدار می کند
و درخت ها را خواب می کند

اما
خود هرگز نمی میرد


خاک
عاشقی صبور است
که سالها و سالها
برای آسمان صبر می کند

ومن
همانم
که از خواب آمده ام
چون خاک عاشقم
و چون خاک روزی
صبوری را خواهم آموخت



"جبران خلیل جبران"

نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشد

نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشد
نشانی ده اگر یابیم وان اقبال ما باشد
تو خورشید جهان باشی ز چشم ما نهان باشی
تو خود این را روا داری وانگه این روا باشد
نگفتی من وفادارم وفا را من خریدارم
ببین در رنگ رخسارم بیندیش این وفا باشد
بیا ای یار لعلین لب دلم گم گشت در قالب
دلم داغ شما دارد یقین پیش شما باشد


" مولانا "

زندگی را بی تو بی گمان معنا است

زندگی را
بی تو
بی گمان معنا است
اما
نه برای من
که عشق را
معنی می کنم


احمد پناهنده

چو گل هرجا که لبخند آفرینی

چو گل هرجا که لبخند آفرینی
به هر سو رو کنی لبخند بینی
چه اشکت هم نفس باشد، چه لبخند
ز عمرت لحظه لحظه می ربایند
گذشت لحظه را آسان نگیری
چو پایان یافت پایان می پذیری
مشو در پیچ و تاب رنج و غم گم
به هر حالت تبسم کن، تبسم!

فریدون مشیری

(قصه رنگ پریده)

(قصه رنگ پریده)
من ندانم با که گویم شرح درد
قصه رنگ پریده، خون سَرد
هرکه با من همره و پیمانه شد
عاقبت شیدا دل و دیوانه ش
قصه‌ام عشاق را دلخون کند
عاقبت خواننده را مجنون کند
آتش عشق ست و گیرد در کسی
کاو، ز سوز عشق می‌سوزد بسی...


(نیما یوشیج)

گل یاس،

گل یاس،
عشق در جان هوا ریخته بود.

من به دیدار سحر می‌رفتم
نفسم با نفس یاس در آمیخته بود.

" فریدون مشیری"