یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

مکن در مسلخ عشق امتحانم

مکن در مسلخ عشق امتحانم
که من این امتحان روز ندانم

ببار ای ابر دلتنگی کویرم
پس از باران ببین رنگین کمانی

گل زیبایی و کهف امانی
و مت خار تو در کهف امانم

پَری آسمان فخر زمینی
و من بین زمین و آسمانم

ز لطفی داده ام دل بر دل تو
منم حیران بمانم یا نمانم

اگر چون دفتری عاشق بمانم
خودت بر گوی آیا میتوانم


حسین دفتری

ترسم آخر که به دل عشق افسانه شود

ترسم آخر که به دل عشق افسانه شود
از غم دوری تو افسرده و دیوانه شود
کافر نیست دلم جز به ایمان تو من
تا به صبح اشک شمع و دل پروانه شود
نشد آخر جز غرق به دریای تو دل
هر روز پس روز که تو را بیگانه شود
آخر آن دل نسوخت که تو را برد از من
کجا این آواره را وطن و آشیانه شود
ای غزل درد بگو تا دلبر قدمش
روزی این ویرانه را منزلگه و خانه شود
بعد مرگ مرتضی زبالین خاکش گذری بهار
چون درختی نو ریشه و پر ز جوانه شود


مرتضی فضل اله پور

گفتی بیا،گفتم کجا؟ گفتی میان جان ما

گفتی بیا،گفتم کجا؟ گفتی میان جان ما
گفتی مرو.گفتم چرا؟ گفتی که میخواهم تورا
گفتی که وصلت میدهم.جام الستت میدهم
گفتم مرا درمان بده. گفتی چو رستی میدهم
گفتی پیاله نوش کن. غم در دلت خاموش کن
گفتم مرامستی دهی،با باده ای هستی دهی
گفتی که مستت میکنم،پر زانچه هستت میکنم
گفتم چگونه از کجا؟ گفتی که تا گفتی خودآ
گفتی که درمانت دهم. بر هجر پایانت دهم
گفتم کجا،کی خواهد این؟گفتی صبوری باید این
گفتی تویی دُردانه ام. تنها میان خانه ام
مارا ببین،خود را مبین درعاشقی یکدانه ام
گفتی بیا. گفتم کجا. گفتی در آغوش بقا
گفتی ببین.گفتم چه را؟گفتی خـدا را در خود آ

دمار از روزگار من در آوردى و خشنودم

دمار از روزگار من در آوردى و خشنودم
کسی که گشته عمری را به دنبال تو ،
من بودم،،،
محمد صالح علا.........

دلبری حیله ی آهوی به دام افتاده ست

دلبری حیله ی آهوی به دام افتاده ست
من که دیگر بلدم جان دلم ناز نکن

همه دیدند سرت جان و دل از بر دادم
عشق و احساس مرا لطف کن, اغماز نکن


تو اگر جان منی,مال منی ,عشق قشنگ
گره از زلف فرت در بن شب باز نکن

باورم هست به تو ای ماه به زیر افتاده
من که تسلیم شدم اینهمه اعجاز نکن


تو خودت مال منی ,پس غمتم مال منست
بی خودی وقت غمت دوری و افراز نکن

خواستم قبل تر از عشق یار و رفیقت بشوم
حرف دل را به کسی جز خودم ابراز نکن


من  که دانم که کم است هرچه ز وصفت گفتم
بیت آخر شده گل,مثنوی آغاز نکن

حدیث شباهنگ