یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

(قصه رنگ پریده)

(قصه رنگ پریده)
من ندانم با که گویم شرح درد
قصه رنگ پریده، خون سَرد
هرکه با من همره و پیمانه شد
عاقبت شیدا دل و دیوانه ش
قصه‌ام عشاق را دلخون کند
عاقبت خواننده را مجنون کند
آتش عشق ست و گیرد در کسی
کاو، ز سوز عشق می‌سوزد بسی...


(نیما یوشیج)

ای دل من،

ای دل من،
دل من،
دل من!
بینوا، مضطرا، قابل من!
با همه خوبی و قدر و دعوی
از تو آخر چه شد حاصل من؟
جز سرشکی به رخسارهء غم...


نیما یوشیج

گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی‌کاهم

گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی‌کاهم
تو را من چشم در راهم.....

"نیمایوشیج"

تو را من چشم در راهم

تو را من چشم در راهم

شباهنگام.

که می گیرند در شاخ «تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی

وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛

تو را من چشم در راهم.

شباهنگام، در آندم که برجا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم؛

تو را من چشم در راهم .

(نیما یوشیج)

می دویدیم و خوشحال بودیم

می دویدیم و خوشحال بودیم

با نفس های صبحی طربناک

نغمه های طرب می سرودیم

نه غمِ روزگارِ جدایی...


((نیما یوشیج))

جز من را که چاره نیست

جز من را که چاره نیست
بایدم تا زنده ام در درد زیست

عاشقم من ، عاشقم من ، عاشقم
عاشقی را لازم آید درد و غم

راست گویند این که : من دیوانه ام
در پی اوهام یا افسانه ام


زان که بر ضد جهان گویم سخن
یا جهان دیوانه باشد یا که من

نیما یوشیج

مانده از شب های دورادور،

مانده از شب های دورادور،
بر مسیر خامُش جنگل،
سنگچینی، از اجاقی خُرد،
اندرو خاکسترِ سَردی.
همچنان کاندر غبار اندودۀ اندیشه‌های من ملال‌انگیز،
طرح تصویری، در آن هر چیز،
داستانی حاصلش دردی.
روز شیرینم که با من آتشی داشت،
نقش نا همرنگ گردیده،
سرد گشته، سنگ گردیده،
با دم پاییز عمر من، کنایت از بهار رویُ زردی.
همچنان که مانده از شب‌های دورادور،
برمسیر خامُش جنگل،
سنگچینی از اجاقی خُرد،
اندرو خاکستر سردی.


نیما_یوشیج