یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

هر بار که نبضم میزند

هر بار که نبضم میزند
جریانی از بودنِ تو
در من جاری می‌شود،
دنیایم تکرار خوشایند توست.
آری،
تو در من جریان داری.


فاطمه جاهد

ما ترانه باران را خواندیم

ما ترانه باران را خواندیم
و عاشق شدیم
دستهایمان به هم گره خورد
رقص برگهای طلایی را دیدیم
و با هم قدم زدیم
سایه های کشیده درختان زیر پاهایمان
و فانوس های روشن بالای سرمان
باران خیسمان کرد
و ما نفهمیدیم
پاییز جانم !!!

نسترن دانش پژوه

باز زخمه ای دل را به زخمی تازه مهمان کن

باز زخمه ای دل را به زخمی تازه مهمان کن
در آستینت، آلتِ قتاله پنهان کن

کافر به عشقت می شوم نامهربان آخر
با بوسه ای اما دلم را غرق ایمان کن

لعنت به دلتنگیِ عصرِ جمعه‌ها، لعنت
یک دَم بیا، این غصه را بامهر درمان کن

مثل کویری در تبِ عشقِ تو سوزانم
من را صدا با لهجهٔ زیبای باران کن

افتاده ام زیرِ سُمِ جُورِ زمان بی تو
لطفی به حال پاخورِ قالیِ کرمان کن

قدری وفاداری ودلداری بیاموز وُ
خود را مُزَیَّن به شمیمِ عطرِ انسان کن

رسم خوشایندیست با لبخند دل بردن
هر روز را بر عاشقانت عید قربان کن


احمدصیفوری

اگر از من بپرسند

اگر از من بپرسند
آن همه عشق که دم می زدم کو
چه بگویم
بگویم معشوق بیدرنگ مشتاق دیگری شد
بگویم تا که پروانه رقصید
او بی درنگ از عشق من جان کَند و
با پروانه پر زد
بگویم ان همه اشک که نه یک قطره ،هزار قطره که بارید
اشک من بود
از این پس از من بپرسند عشق چیست
من فقط خار را وصف می کنم نه گل را
من فقط درماندگی را از عشق می گویم
که راحت واگذارم کرد تنها


سارا دودانگه

در دفترِ تاریک ِ قلبم

در دفترِ تاریک ِ قلبم
جسم سردِ شعری افتاده است
و من هنوز
توانِ پیوستن به او را ندارم...!


کاظم پارسای