ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
در دفترِ تاریک ِ قلبم
جسم سردِ شعری افتاده است
و من هنوز
توانِ پیوستن به او را ندارم...!
کاظم پارسای
واژه های شکست خورده
توان ایستادن کنار هم را ندارند
تو از دست میروی
و در مرزهایت
شعری نمانده تا اسلحه در دست بگیرد...!
کاظم پارسای
پاییز
کمینگاه شعر است
و شعر
این فاحشه یِ زیبا و هوسناک
آنگاه که داغی لبهایش را بر روی لبهایت احساس می کنی
و واژه هایی که به غارت می روند..
تازه میفهمی که ماه مهر است
و تو در میان سیل پرندگان و سحر گاهان
به دستِ این فاحشه ی زیبا و هوسناک
تا آخرین واژه لخت می شوی...
پاییز فصل آشتی با شعر است...!
کاظم پارسای