یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

این خط و خیال

این خط و خیال
با گلواژه
و گلواره
کامل می شود
مثل هوای تازه
و درخت
مثل پرواز و پرنده
مثل خانه
و دوست

نسترن دانش پژوه

از ته کوچه صدای قدم هایش را می شنوم

از ته کوچه
صدای قدم هایش را می شنوم
محو تماشای فضا ، رنگ و بادبزن ها می شوم
تابستان
حریر گرم برگ و باد را به تنش می کند
و هندوانه به دست می نشیند.


نسترن دانش پژوه

آسمان پُر ستاره می داند

آسمان پُر ستاره می داند
که درون ماه چقدر می درخشد
و من می دانم
وقتی که آسمان به خواب می رود
چقدر پروانه روشن درون قلبم بیدار می مانند

نسترن دانش پژوه

من راز کلمات را می دانم

من راز کلمات را می دانم
الفبایی که از آسمان به زمین می افتد
من زبان گل ها را می دانم
عطری که می پیچد
و تمام مسیرِ روز را گل باران می کند

نسترن دانش پژوه

کمی شعر برای خودم تجویز میکنم

کمی شعر برای خودم تجویز میکنم
گاهی روی گلبوته اش را بوسه ای میزنم
شعر عاشقانه میشود
و گاهی انتهایش را سه نقطه میگذارم
شعر خاموش نمیشود
بلکه در ذهن تو جریان دارد ...


نسترن دانش پژوه

همیشه یادم می ماند

همیشه یادم می ماند
اول یک نقاش هستم
و بعد کمی شعر گفتن هم بلدم
دوست دارم شعرهایم روان و ساده باشند
و با شعرهایم نشاط را به همراه بیاورم
من عاشق خلق این تصاویر هستم
دوست دارم با مداد رنگیهایم یک نرده بسازم
و با آبرنگهایم یک رنگین کمان.
رنگین کمانم چکه کند
و یک جنگل زیبا بسازد
من مانند یک گل آفتابگردان به دور خودم بچرخم
نسترن ها را بو کنم
و در میان درختان سبز راه بروم
دوباره از نردبانم بالا بروم
آسمان را آبیِ تیره کنم
به ماه برسم
و آن را روشن کنم
که همان چراغ خواب من است.


نسترن دانش پژوه

این روزها کم حرف شده ام

این روزها
کم حرف شده ام
خودَت زل بزن
تو نگاه زنانه ام
و بخوان
نامه های چشمانَم را
آن وقت است
که حرفهای دو نفره
و شعرهای نگفته
آغاز می شوند.......


نسترن دانش پژوه

غم هایم را

غم هایم را
از خودم
دور کرده بودم
اما
دوباره پَر زدند
پروانه شدند

و نشستند
رو شعله دلم

نسترن دانش پژوه