یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پیش از تو جهان نثر بود

پیش از تو جهان نثر بود
‏آمدی،‏شعر شد...

‏نزار_قبانی

معنا از تو آغاز می شود

معنا از تو آغاز می شود
رویا در نگاه ت به حقیقت میرسد
به بهانه یِ نظاره یِ ایالتِ برفگونِ تنت
آفتاب برمی خیزد
بهار اکنون از تو می روید
هرکجا باد غمگنانه به دنبال تو میگردد
ساعت ها در تکرارِ تپشِ قلبِ کوچکت
به انتظاری ابدی قدم میزنند
درختان به تقلید
دخترانه هلهله میکنند
و میرقصند
افسوس به تاراج می رود
به تمنای جاودانگی
جنگی تازه درمیگیرد
رنسانسِ مقدسِ اتحاد
از انقلاب خنده ها
از انفجار بوسه ها
خون میچکد از تاک
شعله میکشد
به آسمان نهان وجودت
عطشی تشنه ی پرواز


خالد کریمیان

نارنجی غروب ،،،

نارنجی غروب ،،،
و تیره ی سرخابی پسِ آن...
پشت حصار برگهای رقصان،،
آخرین خیال مرا
در واپسین پرتوهای خورشید ناکام گذاشت..
او در اوج ترین نقطه ی بیکران ست ....
و من بهت زده یی در پایان ،
که به نقطه ی شروع رسیده....
گویی
بر گویی قدم میزنم
که دل خوش کرده به تکرارهای دوّار !
مانده ام چه کنم ؟
با زلِ چشمهایم در افقِ خاکستری...


مریم غلامعلی زاده

آغوشی که تو را دارد

آغوشی که تو را دارد
صاحبِ زیباترین رخداد جهان است...

نیلوفر_ثانی

کاش با نگاه تو

کاش با نگاه تو
شیشه‌ی ترک خورده‌ی بغض کال، می شکست!
تا شاید،آه چرکین شده‌ی قلب محزون
دریچه ای باز می کرد،
رو به افق!
افقی که در آن،خاطره‌ی تو را
برای همیشه
به آغوش خواب داده باشند
و من
در انعکاس آئینه ها
رها باشم!!!!


اعظم حسنی