یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

چون طعم شیرینِ

چون طعم شیرینِ
اناری سرخ،
هدیه کن بر کوچه پس کوچه های
پائیزی دلم،
لحظه ی دیدارت....


اعظم حسنی

در سکوت رفتنت,

در سکوت رفتنت,
خواب را مشت مشت,
آب می کنم
می دهم برچشم سیلاب برده ام,
نیمه شب های هیاهو خورده ام
خانه ام, نور می تابد خیالت
خواب را بیداری ام,
دق می دهد با اشک خشک,
رفتنت,
عادت نشد,
در فراق شب زده,
تکرار شد......

اعظم حسنی

خیال خنده ی تو

خیال خنده ی تو
می سوزاند
نیزار های به پائیز رسیده ی
تالاب عشق محال مرا،
ما را چه خیال ها به سر شد
همه از لبخندت،
قدمی دورتر از خیال منی
وقتی که می خندد
لبانِ سرخَ ت،
تو به عادت خندیدی و ندانستی
دل به یغما می برد عادت تو...


اعظم حسنی

از آن طلوعی که..

از آن طلوعی که تو را پیغام داشت
تا غروبش
راهی نیست،
پشت پرچین پلک هایم
ماه تاب نگاهت در طلوع دیگری
خورشید نگاه مرا، به غروب خیالت
مهمان می کند!
من در این طلوع و غروب های دیدار،
بی تو
چه سخت،
جان کنده ام،،،،،


اعظم حسنی

بس که چشمانم

بس که چشمانم
خنده بر هر اشک زد،
نقش لبخند می کِشد
اشک روان بر شوره زار گونه ام،
شوق را گم می کنم
بر لعل سرخ یخ زده
طرح باران می شود
هر گفته ی ناگفته ام
در سکوت دست خوابیده به لالایی بغض
لنگ می گردد پای رفتن های دل،
زندگانی چون گِره،
کور شد بر تنم،
بس ز پیچ وتاب عشق،
رنگ داد بر سینه ام....


اعظم حسنی

مرا دردی ست از عشق

مرا دردی ست از عشق
که پنهانش, نَشد کرد؛
به روی بوم نقاشی
کشاندم درد خاموشم!
بِشد هیزم, بِسوخت در خود,
مرا گرما می بخشد
خیال و شعله ی یادت....,


اعظم_ حسنی

به سر سودای دل دارم

به سر سودای دل دارم
به چشم
بارانی از یادت,
غمت, با رفتنت آمد
چنان تیری به تاریکی,
مرا مات خیالم کرد.
منم بازنده ی عشقت
ز درد,
زانو بغل دارم
و سرمایی که سوزان شد,
گَرَم زین درد
رها سازم نقاب غم,
خیالم را
چه درمان باد!
که یاد تو
دمادم
می کند یادم .....

اعظم حسنی

تمام لحظه اَم خیال تو در خیال من,

تمام لحظه اَم خیال تو در خیال من,
پرسه می زند
مرا به دلکده ی خیال تو,
خوشتر نباشد
جـای....

اعظم حسنی