یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خواب هایم را به تعبیر بنشین,

خواب هایم را به تعبیر بنشین,
شاید در پس و پیچ دلتنگی هایم
لبخند کم رنگ شده ی
نگاه منتظر نشسته,
به ضیافت دیدارت
سحر شود شب باران زده ی خیالت را,
من به دلتنگی تو,
بیدارم.....


اعظم حسنی

به بغض پنجره,

به بغض پنجره,
می خندد
آفتاب دم صبح,
پنجره,
تمام دیشب را
به ظلمت ثانیه های بی تابش
رخ در خواب تو را پائید,
و صبح,
تو,
خنده زنان به آفتاب سوزنده
بی اعتنا
از لب تاقچه ی نگاهش
گذشتی,
به عادت......


اعظم حسنی.

از بهشت برون شدم

از بهشت برون شدم
که عذابم باشد,
غافل آن که
این جهنم,
چون تو دارد
بهشتی دگر است....

اعظم حسنی

نگهم در جدال با نگهت

نگهم در جدال با نگهت
عشق را تاوان داد,
کاش می دانستم
نگهت,
آب قبل از,
سر بریدن به قربانی, باد.....


اعظم حسنی

چه کسی بافته گیسوی مرا

چه کسی بافته گیسوی مرا
که به تنهایی شب
پیچک زلف پریشان شده سنجاق زده,
و به دامان کمند ره گیسوی خیالم
عطر دلتنگی دستان حنا بسته ی مهر,
پاشیده,,,
مانده جا, پچ پچ سر انگشتانش
در سکوت موی سپیدی
که ز دوری,
سیاهی گم کرد؛
چه کسی بافته گیسوی مرا؟؟...


اعظم حسنی

بغض گر می شکند هق هق شب,
تا صبح به خواب رفته ی درد
من تو را بارانم,
من به ویرانه ی این پیکره ی زجر
تازیانه ی اشک,
شلاق می زنم,
تا تو ای رفته ز شب های بلند
از بر قصه ی این تلخی ها
جام دیدار بنوشی و مرا
آغوش بگیری,...

اعظم حسنی

لمس دستانت, گرم می کند

لمس دستانت, گرم می کند
برفی,
که بنشسته از غمِ روزگار
بر شاخ وبرگ دلم,
طنین گام هایمان
بر رخ سپید جاده ی رفتن,
نقش می بندد, تا در خود شکند
شبنم یخ بسته ی

انتظار را ,...

اعظم حسنی

به گلوگاه شعر که می رسم,

به گلوگاه شعر که می رسم,
بغض
چنبره می زند
خیالت را,
و اشک طبیبی می شود
درد استخوان رسیده را,...


اعظم حسنی