یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تنها صدای تو بود

تنها صدای تو بود
تنها ندای تو بود
وقتی حتی یک لحظه
می تابی
سرشارم از بیداری
ای سپیدار
من رهگذر توام
رهگذر سنگ فرش های خیابانت
لیک در میان این ازدحام
گم شده ام
نام تو سرود زندگیست
بهتر از تمام نغمه ها
بهتر از همه عطرها
بهتر از شراب ها
بهترین بهترین ها
و در میان این ازدحام
به دنبال تو میگردم
همه ام چشم
همه ام گوش
ای آفتاب پاک
ای سراپا همه خوبی
جای مهتاب به تاریکی شب هایم
تو بتاب تو بتاب


فرهاد ظفری

تو را دوست دارم اما

تو را دوست دارم اما
جای بعضی زخمها
هیچوقت کاملا پاک نمیشود

به جای این که بخواهی
قلب مرا تصرف کنی

به عمق جراحتی فکر کن
که در سینه ی من است

شهریار بهروز

فقط تو به چشمم نشستی

فقط تو به چشمم نشستی
فقط من پریش تو هستم
فقط تو برایم بهشتی
فقط من ترا سرنوشتم

فقط من فقط تو
و یک ساحل خلوت
و خواهش ز قلبم
نوازش ز دستت
بیافتد گره ی کور
به چشمان هر دو
تلاقی نگامان
بدور از هیاهو
در آن خلوت دلچسب
به تکرار بگویم
خدایم فقط تو
فدایت فقط من


بابک مسرور

از نزدم تو خواهی رفت

از نزدم
تو خواهی رفت
سرانجام یک روز
و گم خواهد شد همه شعرهایم
و من پیر خواهم شد
و هزار شب دیگر
خواهند گذشت
بی دستان تو
در تنهایی


یوزف زینکلایر شاعر سوئیس
مترجم  : رضا نجفی

وقتی از سپیدارِ پیر تبر ساختند؛

وقتی از سپیدارِ پیر
تبر ساختند؛
به زوبینی فکر کرد؛
که از پَرِ عقاب
بر سینه‌اش خلید!


لیلا طیبی

+زوبین:سلاح،کمان