یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو را دوست دارم اما

تو را دوست دارم اما
جای بعضی زخمها
هیچوقت کاملا پاک نمیشود

به جای این که بخواهی
قلب مرا تصرف کنی
به عمق جراحتی فکر کن
که در سینه ی من است


شهریار بهروز

تو را دوست دارم اما

تو را دوست دارم اما
جای بعضی زخمها
هیچوقت کاملا پاک نمیشود

به جای این که بخواهی
قلب مرا تصرف کنی

به عمق جراحتی فکر کن
که در سینه ی من است

شهریار بهروز

تو را دوست دارم امّا

تو را دوست دارم امّا
جای بعضی زخم ها
هیچ وقت کاملا پاک نمی شود
به جای این که بخواهی
قلب مرا تصرف کنی
به عمق جراحتی فکر کن
که در سینه ی من است
قبول کن
حضور بعضی آدم ها
هیچ وقت
کاملا
از دل ما پاک نمی شود


شهریار بهروز

امتداد نگاه تو را هر که بگیرد

امتداد نگاه تو را هر که بگیرد
به جاده می رسد
به ایستگاه
به دستگیره ی در
به بندهای کوله پشتی
به راه

امتداد نگاه تو را هر که بگیرد
به جهانگردِ غمگینی می رسد
که تا بحال
کسی را نبوسیده است
که مدت هاست
کسی را ندیده است

کاش هیچکس
دنبال نگاه تو را نگیرد
در امتداد نگاهِ تو راه نرود
به انتهایِ نگاهِ تو نرسد

اینجا
که نگاه تو تمام می شود
اینجا که من رسیده ام
به جز اندوه سفر
چیزی نیست

شهریار بهروز

ﺷﻌﺒﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ

ﺷﻌﺒﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ 

ﺍﺻﻠﻦ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ 
ﭼﺎﻝ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﺕ 
ﺑﻮﺳﻪ 
ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﻭﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ 
( ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ  ﺑﻬﺮﻭﺯ)

بگو تاریکی

بگو تاریکی

تو هم مثل من

دل ت برای سایه ات

تنگ میشود..؟

"شهریار بهروز"