یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

باورم نمی شود لحظه های زندگی ام شاهد

باورم نمی شود
لحظه های زندگی ام شاهد
پرپر شدن گلهای لاله را
به سادگی زلال آب خداحافظی می کنند
با سیم خاردار نمی شود مدارا کرد
غنچه‌های بی گناه اسیر خاک
پس کجاست
صورت زیبای روزگار
کدام شهر کدام محله کدام کوچه
تازه می فهمم این راه
درازی است تا به آفتاب‌


فرهاد ظفری

سالهای زندگی ام

سالهای زندگی ام
بیهوده گذشت
چشم خواب آلود مرا
باز با غوغای درون کرد بیدار مرغ شب
در اتاقی تاریک پاشید نور
پاشید رنگ
در حیاط کوچک ما نور آمد
در هبوط لحظه ها رنگ باخت
نا امیدی
ناگهان نوری تابید پشت بید
نورهای سبز
من راهم را کرده ام پیدا
از درون شاخه ها از میان نورها


فرهاد ظفری

تنها صدای تو بود

تنها صدای تو بود
تنها ندای تو بود
وقتی حتی یک لحظه
می تابی
سرشارم از بیداری
ای سپیدار
من رهگذر توام
رهگذر سنگ فرش های خیابانت
لیک در میان این ازدحام
گم شده ام
نام تو سرود زندگیست
بهتر از تمام نغمه ها
بهتر از همه عطرها
بهتر از شراب ها
بهترین بهترین ها
و در میان این ازدحام
به دنبال تو میگردم
همه ام چشم
همه ام گوش
ای آفتاب پاک
ای سراپا همه خوبی
جای مهتاب به تاریکی شب هایم
تو بتاب تو بتاب


فرهاد ظفری