ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
تو
کنج اتاقت
تنهایی را به آغوش کشیدهای
و من گوشهای از دنیا؛
خاطراتت را ...
لیلا طیبی
گمم،
گوشه کناری
لای ورقهای کتاب و دفترهای تو
بین پیراهنهای چروکات
میان افکار مشوشات...
کاش به خود بیایی وُ
پیدایم کنی
لیلا طیبی
بگذار,,,
شعرهایت به پرواز درآیند؛
وُ پر بگیرند
تا دور دستها.
آنجا که,
مردانِ سلاخی شدهاند وُ,
زنها پوست انداختهاند!
شاید؛
میان دفترت
[شعر],,,
کمی از تب جهان بکاهد!
لیلا طیبی
دخیل بستهام,,,
به ضریح چشمها وُ,
بند بند انگشنتانت...
به پذیرم!,
که تا قیامت؛
به تو مومن خواهم بود!
لیلا طیبی
حالا,,,
نسیم گیج ناگزیر؛
به دور کاکتوس میپیچد.
وقتی میبیند
بعد از هجرتِ شاپرکها
شمعدانیهای سُرنجی
دیگر نفس نمیکشند!.
لیلا طیبی
آی باران! باران جان!
نه نمازمان را پاسخ دادی و,
نه دعایمان مستجاب شد.
بیا
که لبِ تشنهی زمین,
زخم برداشته است!
لیلا طیبی