یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

برایم کافیست؛

برایم کافیست؛
هوای در پیچ و خم زلف سیاه گره خورده ات
به مشامم برسد
انگار زمستانی رفته و بر سر گل جان برسد
آری برایم کافیست؛
از دور بخندی و گواهی از عشق به دل شیدا برسد
انگار عطری از باران به تن تشنه خاک بیابان برسد


میلاد جعفری

خفته بودم و او

خفته بودم و او
در گشود به رویاهای من
به تاراج برد رویایی را که در آن میزیستم
و مالکم شد
چنان عشق می ورزید
که نیمه شبان از خواب بر می خواستم
انگار صلات ظهر است

کلارا خانس
مترجم : محسن عمادی

نتوانم به تو پیوستن و نی از تو گسستن

نتوانم به تو پیوستن و نی از تو گسستن
نه ز بند تو رهایی نه کنار تو نشستن

ای نگاه تو پناهم ! تو ندانی چه گناهی ست
خانه را پنجره بر مرغک طوفان زده بستن

تو مده پندم از این عشق که من دیر زمانی
خود به جان خواستم از دام تمنای تو رستن

دیدم از رشته ی جان دست گسستن بود آسان
لیک مشکل بود این رشته ی مهر تو گسستن

امشب اشک من ازرد و خدا را که چه ظلمی ست
ساقه ی خرم گلدان نگاه تو شکستن

سوی اشکم نگهت گرم خرامید و چه زیباست
آهوی وحشی و در چشمه ی روشن نگرستن


شفیعی کدکنی

تو اما وارد رگ‌هایم شدی

تو اما وارد رگ‌هایم شدی
و همه چیز تمام شد
خیلی سخت است بخواهم از تو شفا یابم...
غسان کنفانی

و تمام ابعاد تو را واژه‌ها

و تمام ابعاد تو را
واژه‌ها
تسخیر کرده بودند
و از هر کلمه‌ات
عشق
و از هر کلامت
درخششی
پیدا بود
هیچ گلی بی‌نگاه تو
معنا نداشت
و هیچ بالی
بی‌چشمِ تو
خیالِ پرواز
من همان
برکه‌نشینِ شبانگاهم
همان خنیاگر ِواژه‌های تو
و راه دوری نیست که بر سینه‌ام
تماشایی شود
رخ بدرِ ماه تو ...


نیلوفر_ثانی