یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تمامی گناهانت را می‌آمرزم

تمامی گناهانت را می‌آمرزم
نمی‌توانم اما

دو گناه از آن انبوه را ببخشایم

شعری که نجوا می‌کنی با خود و
بوسه‌ی پرسروصدایت را
هی گناه  خوش باش

و هر سال شکوفه‌ کن

نصیحت مادرم را اما از یاد نبر
عزیزکم  بوسه ، مال گوش نیست
فرشته‌ی من  آواز ، مال چشم نیست

سوفیا پارنو

ما نیمه نیستیم

ما نیمه نیستیم

تمامیم
فاصله فقط از دیده می برد

و در دل می نشاند.

وحید عمرانی

آخرین سرباز یادت

آخرین سرباز یادت
تفنگ خود را زمین گذاشت و
دراز به دراز مرگ را از سر گذراند
دیگر نه جانی برای جنگیدن مانده بود و
نه نفسی برای فرار

شیما‌_شریعتی

پنجره را باز کن که آمدم امشب

پنجره را باز کن که آمدم امشب
مست ز میخانه های شهر سیاهم
پنجره را باز کن مگر تو نگفتی
پنجره گر باز بود چشم براهم ؟
نعره کشیدم که
آی پنجره وا کن
لب ز لبی وا نشد سوال کند

کیست ؟

پنجره بستست
آه ، پنجره بستست
هیچ کس در اتاق منتظرم نیست

نصرت رحمانی

تویی که در سفر عشق

تویی
که در سفر عشق
خط پایانی...

قیصرامین‌پور