یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نارنجی غروب ،،،

نارنجی غروب ،،،
و تیره ی سرخابی پسِ آن...
پشت حصار برگهای رقصان،،
آخرین خیال مرا
در واپسین پرتوهای خورشید ناکام گذاشت..
او در اوج ترین نقطه ی بیکران ست ....
و من بهت زده یی در پایان ،
که به نقطه ی شروع رسیده....
گویی
بر گویی قدم میزنم
که دل خوش کرده به تکرارهای دوّار !
مانده ام چه کنم ؟
با زلِ چشمهایم در افقِ خاکستری...


مریم غلامعلی زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد