یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بارها مرا ازخودت راندی

بارها مرا ازخودت راندی
به بهانه های واهی
ومرابلاتکلیف رها کردی
بین دوست داشتنی که عاجزم
کرده و ناتوان
غافل ازاینکه
یک روز درپناه پنجره
نظاره گر
شمارشِ
محوشدن رد قدمهایت
ازسرزمین دل توفانی ام
خواهی شد.


لعیا_قیاثی‌

صدای زمزمه ای می آید

صدای زمزنه ای می آید
گویی کسی نجوای عاشقانه ای دارد
تو از کدام سیاره ای
انگار صدسال با من بوده ای
کجای این کهکشان را بی تو تصور کنم
کدام راه بی عبور را بی تو طی کرده ام
و کدام مرز بی نهایت را شکستی
تا در این گودال خیال نشستی
مرا با خود همراه کن
در تمامی کوچه پس کوچه های شهر
طرح خوشرنگ لبانت را با تار وجودم ساز کن
هی بخند,
برایم از قرارهای نداشته مان بنویس
من آخر این داستان خیالی را خواهم بافت
با زورقی از تمام بی نشان های تاریخ


احسان ناجی

این که به ره عشق من نیز دار به دوشم

این که به ره عشق من نیز دار به دوشم
یا که چون آینه در خویش خموشم

چون موج پریشانم و چون باد مشوش
یا که چون هیبت کوه است خروشم


اینکه در هر غزلم حرف پراکنده زنم
یا که در آن شعر نواَم مغشوشم

زانروست که در وادی جنون می گردم
و همان جامه ی عریانی خود می پوشم

ای عجب در ره عشق چه سرگردانم
ای دریغا که یاری نشنیده ست سروشم


مصطفی ملکی

یک روز اگر کند ز تو آیینه رو نهان

یک روز اگر کند ز تو آیینه رو نهان

رحمی به حال تشنه‌ی دیدار می‌کنی

 

صائب تبریزی

هر بار که از دور تو را می بینم

هر بار که

از دور تو را می بینم

میخکوب میشوم .

فکر میکردم

تنها عاشقت منم . . .

در گوش

درخت های شهرمان

چه خوانده ای

که از جایشان

تکان نمی خورند . . .